گذشتهی ساده:
spawnedشکل سوم:
spawnedسومشخص مفرد:
spawnsوجه وصفی حال:
spawningتخم ماهی، اشپل، بذر، جرم، تخمریزی کردن (حیوانات دریایی)، تولیدمثل کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
How many times a year do frogs spawn?
وزغها سالی چند بار تخمگذاری میکنند؟
Salmon go up the river to spawn.
آزادماهیها برای تخمریزی به بالای رودخانه میروند.
Overpopulation has spawned many problems.
انبوه جمعیت مشکلات فراوانی را به وجود آورده است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «spawn» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/spawn