فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Spawn

spɒːn spɔːn

گذشته‌ی ساده:

spawned

شکل سوم:

spawned

سوم‌شخص مفرد:

spawns

وجه وصفی حال:

spawning

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb

تخم ماهی، اشپل، بذر، جرم، تخم‌ریزی کردن (حیوانات دریایی)، تولید‌مثل کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

How many times a year do frogs spawn?

وزغ‌ها سالی چند بار تخم‌گذاری می‌کنند؟

Salmon go up the river to spawn.

آزاد‌ماهی‌ها برای تخم‌ریزی به بالای رود‌خانه می‌روند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Overpopulation has spawned many problems.

انبوه جمعیت مشکلات فراوانی را به وجود آورده است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد spawn

  1. verb produce
    Synonyms:
    make create reproduce generate originate give rise to bring forth issue father mother parent procreate sire hatch
    Antonyms:
    destroy

ارجاع به لغت spawn

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «spawn» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/spawn

لغات نزدیک spawn

پیشنهاد بهبود معانی