آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۵ آبان ۱۴۰۳

    Hatch

    hætʃ hætʃ

    گذشته‌ی ساده:

    hatched

    شکل سوم:

    hatched

    سوم‌شخص مفرد:

    hatches

    وجه وصفی حال:

    hatching

    شکل جمع:

    hatches

    معنی hatch | جمله با hatch

    noun verb - transitive adverb

    دریچه، روزنه، نصفه در، روی تخم نشستن (مرغ)، (مجازاً) اندیشیدن، پختن، ایجاد کردن، تخم گذاشتن، تخم دادن،جوجه بیرون آمدن، جوجه‌گیری، (مجازاً) درآمد، نتیجه، خط انداختن، هاشور زدن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری

    The hen hatched today.

    مرغ امروز جوجه آورد.

    I watched the chickens hatch.

    من از تخم بیرون آمدن جوجه‌ها را تماشا کردم.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    newly hatched tadpoles

    بچه قورباغه‌های نوزاد

    These birds hatch once a year.

    این پرندگان سالی یک‌بار کرچ می‌شوند.

    to hatch a conspiracy

    توطئه‌ای را طرح‌ریزی کردن

    An incubator can hatch hundreds of chickens.

    ماشین جوجه‌کشی می‌تواند صدها جوجه به عمل آورد.

    This time the hatch were all white.

    این‌بار جوجه‌های هم‌زاد همه سفید بودند.

    He lifted the hatch that covered the well.

    او دریچه‌ای که روی چاه را پوشانده بود، بلند کرد.

    The suitcases are taken into the plane through a special hatch.

    چمدان‌ها را از طریق مدخل ویژه‌ای در هواپیما می‌گذارند.

    A crane lifts the cargo out of the ship's hatch.

    جرثقیل محموله را از دهانه‌ی بطن کشتی بیرون می‌آورد.

    A small hatch through which food is sent from the kitchen to the dining room.

    دریچه‌ی کوچکی که از آن خوراک را از آشپزخانه به اتاق نهارخوری می‌فرستند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد hatch

    1. verb create, plan
      Synonyms:
      make produce generate design plan devise formulate invent originate conceive contrive induce cause prepare project think up come up with dream up whip up cook up plot scheme occasion provoke engender breed spawn bear procreate give birth parent sire lay eggs brainstorm get up set work up concoct bring forth brood incubate trump up throw together spitball make up

    Idioms

    down the hatch!

    (عامیانه - هنگام مشروب‌خوری) تاته!، بده بالا!

    don't count your chickens before they hatch

    جوجه(ها) را آخر پاییز می‌شمارند

    سوال‌های رایج hatch

    گذشته‌ی ساده hatch چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده hatch در زبان انگلیسی hatched است.

    شکل سوم hatch چی میشه؟

    شکل سوم hatch در زبان انگلیسی hatched است.

    شکل جمع hatch چی میشه؟

    شکل جمع hatch در زبان انگلیسی hatches است.

    وجه وصفی حال hatch چی میشه؟

    وجه وصفی حال hatch در زبان انگلیسی hatching است.

    سوم‌شخص مفرد hatch چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد hatch در زبان انگلیسی hatches است.

    ارجاع به لغت hatch

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «hatch» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hatch

    لغات نزدیک hatch

    • - hatband
    • - hatbox
    • - hatch
    • - hatch eggs
    • - hatch way
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    humanistic humanities humongous hunch hydration hypothetically ideally trick turban micromanagement hepatitis orange juice lowboy evolutionist aft رغبت مذمت کردن مذاب ذوب شدن ذوب کردن قلابچه‌ماهی چرم‌ماهی گورخرماهی فیل‌ماهی اعتلا اولویت‌بندی کردن پرآب تهاتر کردن جنوب شرقی جوی
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.