گذشتهی ساده:
hatchedشکل سوم:
hatchedسومشخص مفرد:
hatchesوجه وصفی حال:
hatchingشکل جمع:
hatchesدریچه، روزنه، نصفه در، روی تخم نشستن (مرغ)، (مجازاً) اندیشیدن، پختن، ایجاد کردن، تخم گذاشتن، تخم دادن،جوجه بیرون آمدن، جوجهگیری، (مجازاً) درآمد، نتیجه، خط انداختن، هاشور زدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The hen hatched today.
مرغ امروز جوجه آورد.
I watched the chickens hatch.
من از تخم بیرون آمدن جوجهها را تماشا کردم.
newly hatched tadpoles
بچه قورباغههای نوزاد
These birds hatch once a year.
این پرندگان سالی یکبار کرچ میشوند.
to hatch a conspiracy
توطئهای را طرحریزی کردن
An incubator can hatch hundreds of chickens.
ماشین جوجهکشی میتواند صدها جوجه به عمل آورد.
This time the hatch were all white.
اینبار جوجههای همزاد همه سفید بودند.
He lifted the hatch that covered the well.
او دریچهای که روی چاه را پوشانده بود، بلند کرد.
The suitcases are taken into the plane through a special hatch.
چمدانها را از طریق مدخل ویژهای در هواپیما میگذارند.
A crane lifts the cargo out of the ship's hatch.
جرثقیل محموله را از دهانهی بطن کشتی بیرون میآورد.
A small hatch through which food is sent from the kitchen to the dining room.
دریچهی کوچکی که از آن خوراک را از آشپزخانه به اتاق نهارخوری میفرستند.
(عامیانه - هنگام مشروبخوری) تاته!، بده بالا!
don't count your chickens before they hatch
جوجه(ها) را آخر پاییز میشمارند
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «hatch» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hatch