فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Brainstorm

ˈbreɪnstɔːrm ˈbreɪnstɔːm

گذشته‌ی ساده:

brainstormed

شکل سوم:

brainstormed

سوم‌شخص مفرد:

brainstorms

وجه وصفی حال:

brainstorming

شکل جمع:

brainstorms

معنی‌ها و نمونه‌جمله

noun

طغیان روحی، طغیان عاطفی، توفان روحی

noun

(در بریتانیا، محاوره) آشوب ذهنی، سردرگمی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
noun

(در آمریکا) جرقه‌ی فکری، فکر بکر

verb - transitive

رأی‌افکنی کردن، فکرپرانی کردن، اندیشه‌گشایی کردن، بارش فکری

Let us brainstorm and find a solution.

بیایید فکرهای خود را روی هم بگذاریم و چاره‌ای بیابیم.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد brainstorm

  1. verb problem-solve
    Synonyms:
    think ponder plan deliberate analyze invent create conceive dream up conceptualize share ideas put heads together rack brains conjure up

ارجاع به لغت brainstorm

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «brainstorm» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/brainstorm

لغات نزدیک brainstorm

پیشنهاد بهبود معانی