جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

Brainsick

معنی brainsick

دیوانه، گیج

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد brainsick

adjective afflicted with or exhibiting irrationality and mental unsoundness

Synonyms:

crazy mad insane mentally ill unbalanced disturbed unsound demented maniac lunatic off touched dotty nutty loony bananas nuts batty wacky daft wrong bonkers cracked cuckoo maniacal unhinged sick screwy moonstruck disordered distraught daffy gaga buggy fruity loco crackers non compos mentis

ارجاع به لغت brainsick

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «brainsick» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/brainsick

لغات نزدیک brainsick

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!