امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Touched

tʌtʃt tʌtʃt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    touches
  • وجه وصفی حال:

    touching

معنی‌ها

adjective B2
متأثر، تحت‌تأثیر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
adjective
خرسند
adjective
خل، غیرعادی (touched in the head هم می‌گویند)
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد touched

  1. adjective deeply moved emotionally
    Synonyms:
    affected disturbed grabbed impressed melted softened stirred swayed turned on by turned on to upset
    Antonyms:
    unemotional unmoved untouched
  1. adjective crazy
    Synonyms:
    batty bizarre bonkers cuckoo daft eccentric fanatic flighty insane neurotic not all there not right nuts nutty obsessed out of one’s mind peculiar pixilated queer unhinged
    Antonyms:
    ok sane well

لغات هم‌خانواده touched

  • verb - transitive
    touch

ارجاع به لغت touched

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «touched» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ بهمن ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/touched

لغات نزدیک touched

پیشنهاد بهبود معانی