با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Untouched

ˌʌnˈtʌtʃt ˌʌnˈtʌtʃt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more untouched
  • صفت عالی:

    most untouched

معنی

adjective C1
دست‌نخورده، دست‌نزده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد untouched

  1. adjective whole; not spoiled
    Synonyms: clear, entire, flawless, fresh, good, immaculate, incorrupt, indifferent, in good condition, intact, out of danger, perfect, pure, safe and sound, sanitary, secure, shipshape, sound, spotless, unaffected, unblemished, unbroken, unconcerned, undamaged, unharmed, unhurt, unimpressed, uninjured, unmarred, unmoved, unscathed, unstained, unstirred, untried, virgin, virginal, without a scratch
    Antonyms: affected, partial, spoiled, touched

لغات هم‌خانواده untouched

ارجاع به لغت untouched

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «untouched» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/untouched

لغات نزدیک untouched

پیشنهاد بهبود معانی