گذشتهی ساده:
soundedشکل سوم:
soundedسومشخص مفرد:
soundsوجه وصفی حال:
soundingشکل جمع:
soundsصدا، آوا، صوت
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
The sound of laughter filled the room.
صدای خنده، اتاق را پر کرد.
She enjoyed the calming sound of waves crashing on the shore.
او از صدای آرامشبخش امواج که بر روی ساحل میشکند، لذت برد.
At night, the sound of crickets can be quite soothing.
در شب، آوای جیرجیرکها میتواند بسیار تسلیبخش باشد.
Sound travels faster in water than in air.
صوت در آب، سریعتر از هوا حرکت میکند.
without a sound
بیسروصدا، بی هیچ صدایی، آرام
صدا ( مربوط به فعالیت ضبط و پخش صدا، مانند موسیقی یا صدای فیلم)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He is studying sound engineering at university.
او در دانشگاه مهندسی صدا میخواند.
They recorded the soundtrack in a high-tech sound studio.
آنها موسیقی متن را در استودیوی صدابرداری پیشرفته ضبط کردند.
صدا (از منظر کیفیت یا بلندی)
Can you adjust the sound on the TV remote?
آیا میتوانی صدای تلویزیون را با کنترل تنظیم کنی؟
The sound of the music was overwhelming during the scene.
صدای موسیقی در آن صحنه خیلی زیاد بود.
I love the sound of this new film.
من صدای این فیلم جدید را دوست دارم.
صدا، موسیقی (صدای موسیقی)
The sound of the guitar was rich and resonant during the performance.
صدای گیتار درطول اجرا غنی و طنینانداز بود.
Her unique sound blends jazz with traditional elements.
صدای منحصر به فرد او جاز را با عناصر سنتی ترکیب میکند.
This genre of music has a distinct sound that appeals to many fans.
این ژانر موسیقی صدای مشخصی دارد که بسیاری از طرفداران جذب میکند.
تنگه، بغاز، باب
The Kalmar Sound separates Sweden from the island of Öland.
تنگهی کالمار، سوئد را از جزیره اولاند جدا میکند.
The fishermen prefer to work in the calm waters of the sound.
ماهیگیران ترجیح میدهند در آبهای آرام تنگه کار کنند.
به نظر آمدن، به نظر رسیدن، احساس کردن، جلوه کردن
Her idea sounds promising and innovative.
ایدهی او امیدوارکننده و نوآورانه جلوه میکند.
That movie sounds intriguing; I’ve heard great reviews.
آن فیلم جالب به نظر میرسد؛ نظرات خوبی دربارهاش شنیدهام.
She sounded excited when she shared the news about her promotion.
او وقتی خبر ترفیعش را به اشتراک گذاشت، هیجانزده به نظر میرسید.
She sounded confident while presenting her ideas to the team.
او در حین ارائهی ایدههایش به تیم، مطمئن به نظر میرسید.
I hope I don't sound as if I'm criticizing you.
امیدوارم این احساس به تو دست ندهد که دارم از تو انتقاد میکنم.
This music sounds beautiful.
این موسیقی گوشنواز است.
صدا دادن، صدا درآوردن، به صدا درآوردن
The bell will sound at noon.
زنگ در ساعت دوازده به صدا در میآید.
The thunder sounds ominous during the storm.
صدایی که رعدوبرق در حین طوفان میدهد ترسناک است.
sound the retreat
(با شیپور) اعلام عقبنشینی کردن
عمقسنجی کردن، ژرفایابی کردن
They used advanced technology to sound the depths of the lake.
آنها از فناوری پیشرفته برای اندازهگیری عمق دریاچه استفاده کردند.
Scientists sound the sea to monitor changes in marine ecosystems.
دانشمندان، دریا را عمقسنجی میکنند تا تغییرات در اکوسیستمهای دریایی را زیر نظر داشته باشند.
سالم، سلامت، بیعیب، درست، سلیم
The car is old, but it is still in sound condition.
این ماشین قدیمی است، اما هنوز در وضعیت سالمی است.
He was declared of sound mind during the trial.
درطول محاکمه او بهعنوان فردی سلامت از نظر روانی اعلام شد.
The equipment was found to be in sound working order.
تجهیزات در وضعیت کاری درستی قرار دارند.
توانا، باثبات، موفق (از نظر مالی)
The bank only lends money to financially sound businesses.
بانک فقط به کسبوکارهایی که از نظر مالی باثبات هستند وام میدهد.
With careful planning, she turned her small startup into a sound company.
با برنامهریزی دقیق، او استارتاپ کوچک خود را به شرکتی توانا تبدیل کرد.
منطقی، محکم، مستدل، معقول
The committee made a sound decision after reviewing all the evidence.
کمیته پساز بررسی تمام شواهد، تصمیم منطقیای گرفت.
Her sound reasoning helped us reach a consensus quickly.
استدلال معقول او به ما کمک کرد تا بهسرعت به توافق برسیم.
She provided sound evidence to support her claims.
او شواهد مستدلی برای حمایت از ادعاهایش ارائه داد.
مطمئن، قابل اعتماد، معتبر
He gave sound advice based on years of experience.
او بر اساس سالها تجربه، توصیههای معتبری ارائه داد.
She is a sound lawyer with deep knowledge of corporate law.
او وکیلی قابل اعتماد با دانش عمیق در زمینهی حقوق شرکتی است.
Make sure your sources are sound before citing them in your research.
قبلاز اینکه منابع را در تحقیق خود ذکر کنید، مطمئن شوید که آنها معتبر هستند.
بیضرر، ایمن، سالم، موجه، درست
Their plan is scientifically sound and well-researched.
طرح آنها از نظر علمی موجه است و بهخوبی بررسی شده.
Using sustainable materials is a sound environmental practice.
استفاده از مواد پایدار، روش زیستمحیطی بیضرری است
انگلیسی بریتانیایی خوب، مناسب، درست، عالی (هنگام تأیید کسی یا چیزی)
She’s sound, I trust her.
اون خوبه، بهش اعتماد دارم.
That’s a sound plan.
این برنامهی عالیای هست.
عمیق (خواب)
After a long day, he fell into a sound sleep almost immediately.
پساز روزی طولانی، او تقریباً بلافاصله به خواب عمیق رفت.
The baby was in a sound sleep, oblivious to the noise around her.
نوزاد در خواب عمیق بود و از سروصدای اطراف بیخبر بود.
خوشخواب
He is a sound sleeper.
خوب میخوابد، آدم خوشخوابی است، خوابش سنگین است.
She’s such a sound sleeper that nothing wakes her up.
او طوری خوشخواب است که هیچ چیزی نمیتواند او را بیدار کند.
شدید، سخت (شکست، باخت و...)
The team suffered a sound defeat in the final.
تیم در فینال شکست سختی خورد.
He received a sound scolding from his parents.
او از والدینش توبیخ شدیدی دریافت کرد.
The team suffered a sound defeat in the championship game.
تیم در بازی قهرمانی شکست سختی را متحمل شد.
عمیق
The baby fell sound asleep in her mother's arms.
نوزاد در آغوش مادرش به خواب عمیقی فرو رفت.
The cat was sound asleep on the windowsill, enjoying the sun.
گربه روی لبه پنجره در خواب عمیقی بود و از آفتاب لذت میبرد.
رجز خواندن، مستبدانه سخنرانی کردن
طراح صدا (مسئول طراحی و تولید صدای فیلم)
صدای گوشخراش
صدای خراشیده / صدای ساییده شدن
قضاوت درست، قضاوت صحیح
صدا در آوردن، صدا تولید کردن
صدای خفه
صدای خش خش
صدای خراشیدن، صدای خش خش (ناشی از خراش)
صدای کلیک / صدای تق تق
صدای ترق و تروق، صدای خش خش
صدای کر کننده
صدا حرکت میکند / صدا منتقل میشود
منطق تجاری درست/عقلانی بودن از نظر تجاری
صحیح و سالم، سالم و تندرست، سُر و مُر و گُنده، امن و امان
درخواب ژرف بودن
strike (or sound) a false note
اشتباهی عمل کردن، بیجا حرف زدن، غلطی گفتن (یا کردن)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «sound» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sound