فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Hum

hʌm hʌm hʌm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    hummed
  • شکل سوم:

    hummed
  • سوم شخص مفرد:

    hums
  • وجه وصفی حال:

    humming
  • شکل جمع:

    hums

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - intransitive adverb interjection
    وزوز کردن، همهمه کردن، صدا کردن (مثل فرفره)، زمزمه کردن، در فعالیت بودن، فریب دادن
    • - A bee was humming around my head.
    • - زنبوری دور سرم وزوز می‌کرد.
    • - Mosquitoes hummed.
    • - پشه‌ها وزوز می‌کردند.
    • - The ceiling fan hummed all night.
    • - بادزن سقف تمام شب فرفر می‌کرد.
    • - to hum a tune
    • - آهنگی را زمزمه کردن
    • - She hummed the baby to sleep.
    • - زیر لبی (لالایی) خواند تا بچه به خواب رفت.
    • - He hummed his displeasure.
    • - او با من‌من کردن ناخشنودی خود را نشان داد.
    • - My head is humming.
    • - سرم صدا می‌کند.
    • - Once again,our economy is humming.
    • - اقتصاد ما دوباره به جنبش در آمده است.
    • - The car industry too is beginning to hum.
    • - صنعت اتومبیل‌سازی نیز شروع به جنب‌وجوش کرده است .
    • - the fan's hum
    • - (صدای) فرفر پنکه
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد hum

  1. verb buzz, vibrate
    Synonyms: bombilate, bombinate, bum, bumble, croon, drone, moan, mumble, murmur, purr, rustle, sing, sing low, sound, strum, throb, thrum, trill, warble, whir, whisper, zoom

ارجاع به لغت hum

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hum» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/hum

لغات نزدیک hum

پیشنهاد بهبود معانی