فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Mumble

ˈmʌmbl ˈmʌmbl

گذشته‌ی ساده:

mumbled

شکل سوم:

mumbled

سوم‌شخص مفرد:

mumbles

وجه وصفی حال:

mumbling

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb noun B2

زیر لب سخن گفتن، من‌من کردن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه‌ی ضروری

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

he took my hand and mumbled, "don't worry, our turn will come too"

دستم را گرفت و زیرلبی گفت: « غصه نخور، نوبت ما هم خواهد رسید.»

Stop mumbling and say what you want!

من‌من نکن و بگو چه می‌خواهی!

نمونه‌جمله‌های بیشتر

I didn't understand his mumbles.

سخنان زیر لبی او را نفهمیدم.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mumble

  1. verb say low and inarticulately
    Synonyms:
    say speak utter talk voice vocalize mutter murmur whisper grumble whine rumble stammer stutter swallow say to oneself maunder ramble
    Antonyms:
    speak clearly

ارجاع به لغت mumble

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mumble» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/mumble

لغات نزدیک mumble

پیشنهاد بهبود معانی