سخن گفتن، حرف زدن، صحبت کردن، تکلم کردن، گفتوگو کردن، سخنرانی کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I spoke with my brother.
با برادرم صحبت کردم.
Do you speak English?
انگلیسی بلدید (حرف بزنید)؟
Is he the man you were speaking of?
آیا این مردی است که دربارهاش حرف میزدی؟
you speak too much!
خیلی حرف میزنی!
don't speak so loudly!
اینقدر بلند حرف نزن!
She will speak as the guest of honor.
او بهعنوان مهمان اصلی سخنرانی خواهد کرد.
He spoke in many places during the campaign.
طی مبارزات انتخاباتی در چندین محل سخنرانی کرد.
He spoke to the club on air pollution.
برای باشگاه دربارهی آلودگی هوا نطق کرد.
matters that I would like to speak to
مطالبی که میل دارم دربارهی آنها صحبت بکنم
I would like to speak to the elections.
میل دارم در مورد انتخابات حرف بزنم.
Her eyes spoke volumes.
چشمانش بیانگر مطالب فراوانی بود.
The gold spoke of the land's unknown riches.
آن طلا نشانگر ثروت ناشناختهی آن سرزمین بود.
Museums speak of the past.
موزهها گذشته را آشکار میکنند.
We must let our holy books speak their messages to the people.
بایستی بگذاریم کتب مقدس ما پیام خود را به مردم عرضه بدارند.
Nature speaks to us through our senses.
طبیعت از راه حواس ما را تحتتأثیر قرار میدهد.
Music can speak directly to the emotions.
موسیقی میتواند احساسات را مستقیماً تحتتأثیر قرار بدهد.
As soon as the words were spoken, she was sorry.
به مجرد گفتن آن کلمات پشیمان شد.
When you talk to foreigners, you must speak each word clearly.
وقتی با خارجیها حرف میزنی، باید هر یک از واژهها را بهطور واضح ادا کنی.
These trumpets speak their arrival.
این شیپورها از ورود آنها خبر میدهند.
The tower-clock spoke night.
ساعت برج فرا رسیدن شب را اعلام کرد.
The two sisters are not on speaking terms (with) each other.
آن دو خواهر با هم قهر هستند.
They bravely spoke out against slavery.
آنان با شجاعت بر ضد بردگی زبان به اعتراض گشودند.
He has no income to speak of.
او درآمد قابل ذکری ندارد.
(بهویژه پس از مدتی سکوت) زبان به اعتراض گشودن، (مخالف چیزی) حرف زدن
بدگویی کردن از، غیبت کسی را کردن
تعریف کردن از، ستودن
actions speak louder than words
دو صد گفته چون نیم کردار نیست، به عمل کار برآید به سخندانی نیست، از حرف تا عمل فاصله بسیار است
(be) on speaking terms (with someone)
با کسی قهر نبودن، (با کسی) روابط حسنه داشتن
بهاصطلاح، تا اندازهای، اینطور که میگویند
از جانب خودت حرف بزن (از طرف من حرف نزن!)
واضح است، آشکار است، نیاز به توضیح ندارد
عقیدهی خود را بیان کردن، منویات خود را گفتن
(عامیانه) کاملاً یا بهوضوح نشان دادن
(معمولاً در جملات منفی) قابلذکر
چه حلالزاده!، تا حرفشو زدیم پیداش شد!، همین الان ذکر خیرت بود!
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «speak» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/speak