گذشتهی ساده:
articulatedشکل سوم:
articulatedسومشخص مفرد:
articulatesوجه وصفی حال:
articulatingصفت تفضیلی:
more articulateصفت عالی:
most articulate(سخن) شمرده، رسا، روشن
(کالبدشناسی، گیاهشناسی) بندبند، مفصلدار
(سخن) شمرده گرفتن، روشن بیان کردن
(کالبدشناسی، گیاهشناسی) مفصل دادن، بند دادن
شمرده سخن گفتن
(کالبدشناسی، گیاهشناسی) مفصل داشتن، بند خوردن
An articulated lorry is made in two sections which are joined together by a bar.
کامیون دو قطعه، از دو بخش که توسط میلهای به هم وصل شدهاند، تشکیل شده است.
He hasn't yet become articulate in English.
هنوز در انگلیسی روان نشده است.
She presented an articulate argument.
او بحث شیوایی را ارائه داد.
to articulate a science program for all grades
برنامهی آموزش علوم را برای همهی کلاسها تنظیم کردن
Articulate your words; he is a foreigner.
شمرده حرف بزن؛ (چون) او خارجی است.
مخلوق ناطق، جاندار سخندان
دست و پای بندبند (مثل بندپایان)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «articulate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/articulate