آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۲ اسفند ۱۴۰۲

    Hinge

    hɪndʒ hɪndʒ

    گذشته‌ی ساده:

    hinged

    شکل سوم:

    hinged

    سوم‌شخص مفرد:

    hinges

    شکل جمع:

    hinges

    معنی hinge | جمله با hinge

    noun countable

    لولا (در و پنجره و غیره)

    The door hinge is squeaking.

    لولای در جیرجیر می‌کند.

    Please make sure to tighten the screws on the hinge of the window.

    لطفاً حتماً پیچ‌های لولای پنجره را محکم کنید.

    noun countable

    جانورشناسی زیست‌شناسی کالبدشناسی بند، مفصل

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی جانورشناسی

    مشاهده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری

    The hinge of the bivalve shell allowed it to open and close with ease.

    بند پوسته‌ی دوکفه‌ای به آن اجازه می‌داد که به‌راحتی باز و بسته شود.

    The biologist studied the hinges in various animal species.

    این زیست‌شناس مفصل‌های گونه‌های مختلف جانوری را بررسی کرد.

    noun

    نقطه‌ی عطف

    The hinge in our relationship was when we decided to move in together.

    نقطه‌ی عطف رابطه‌ی ما زمانی بود که تصمیم گرفتیم با هم زندگی کنیم.

    His graduation marked a significant hinge in his life,

    فارغ‌التحصیلی‌اش نقطه‌ی عطفی در زندگی‌اش بود.

    noun

    مجازی محور، مدار، مبنا، پاشنه

    In times of crisis, leadership skills become the central hinge.

    در مواقع بحران، مهارت‌های رهبری به محور اصلی تبدیل می‌شوند.

    Trust is the hinge that holds relationships.

    اعتماد پاشنه‌ای است که روابط را حفظ می‌کند.

    verb - intransitive verb - transitive

    لولادار کردن، لولا زدن به، با لولا وصل کردن (در و پنجره و غیره)

    He hinged the door to make sure it opened smoothly.

    او در را لولادار کرد تا مطمئن شود که به‌آرامی باز می‌شود.

    I need to hinge this window.

    باید به این پنجره لولا بزنم.

    verb - transitive

    بستگی داشتن، وابسته بودن، منوط بودن

    The war's destiny hinged on the decisions of only one man.

    سرنوشت جنگ فقط به تصمیمات یک نفر بستگی داشت.

    The success of the project will hinge on securing additional funding.

    موفقیت این پروژه منوط به تأمین بودجه‌ی اضافی است.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد hinge

    1. noun pivot, turning point
      Synonyms:
      joint link axis pin hook elbow knee juncture articulation swivel butt ball-and-socket spring
    1. verb be contingent on
      Synonyms:
      depend rest turn on revolve around turn hang pivot stand on be subject to pend be undecided

    سوال‌های رایج hinge

    گذشته‌ی ساده hinge چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده hinge در زبان انگلیسی hinged است.

    شکل سوم hinge چی میشه؟

    شکل سوم hinge در زبان انگلیسی hinged است.

    شکل جمع hinge چی میشه؟

    شکل جمع hinge در زبان انگلیسی hinges است.

    وجه وصفی حال hinge چی میشه؟

    وجه وصفی حال hinge در زبان انگلیسی hinging است.

    سوم‌شخص مفرد hinge چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد hinge در زبان انگلیسی hinges است.

    ارجاع به لغت hinge

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «hinge» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hinge

    لغات نزدیک hinge

    • - hindustani
    • - hines
    • - hinge
    • - hinge joint
    • - hinged
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    Noah no-brainer halve open-minded once only ostentatious orally open to deuce constipation the bereaved bereaved initiate Swiss ball تملق عازم غبطه غبطه خوردن طرفه العین طلیعه تنبک طویله طویل ظنین عجوزه عروج علاج بفرمایید عمامه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.