گذشتهی ساده:
elbowedشکل سوم:
elbowedسومشخص مفرد:
elbowsوجه وصفی حال:
elbowingشکل جمع:
elbowsآرنج، دسته صندلی، با آرنج زدن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He placed his right elbow on the table.
او آرنج راست خود را روی میز قرار داد.
His jacket was torn on the elbow.
آرنج کت او پاره بود.
She elbowed her way through the crowd.
او با آرنج راه خود را از میان جمعیت باز کرد.
The tunnel elbowed and we were in a large cellar.
تونل پیچید و ما وارد سردابهی بزرگی شدیم.
در دسترس، نزدیک، مجاور
(عامیانه) مورد بیوفایی قرار گرفتن، (توسط دوست یا یار) ترک شدن، طرد شدن
(عامیانه) مورد کملطفی یا بیوفایی قرار دادن، طرد کردن، دور کردن (از خود)
ژندهپوش، فقیر و درمانده، مندرس
(عامیانه) تا خرخره گرفتار، بسیار مشغول
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «elbow» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/elbow