گذشتهی ساده:
nudgedشکل سوم:
nudgedسومشخص مفرد:
nudgesوجه وصفی حال:
nudgingشکل جمع:
nudgesبا آرنج زدن، سقلمه، اشاره کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She nudged her husband to let him know it was time to leave.
او با آرنج به شوهرش زد تا به او حالی کند که موقع رفتن است.
She needs to be nudged into studying.
او نیاز دارد که به مطالعه تشویق شود.
He needs a nudge to get going.
برای آغاز به کار نیاز به ترغیب دارد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «nudge» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/nudge