با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Tap

tæp tæp
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    tapped
  • شکل سوم:

    tapped
  • سوم‌شخص مفرد:

    taps
  • وجه وصفی حال:

    tapping
  • شکل جمع:

    taps

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive B2
آهسته ضربه زدن، به‌آرامی ضربه زدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- She kept tapping her pencil on the table.
- مدام مداد خود را آهسته به میز می‌زد.
- Iraj tapped me on the shoulder and said "get up"
- ایرج دست به شانه‌ام زد و گفت: «بلند شو»
verb - intransitive verb - transitive
تکنولوژی ضربه زدن، لمس کردن (صفحه‌ی موبایل و تبلت و غیره)
- If you want to make a call, simply tap on the phone icon and dial the number.
- اگر می‌خواهید تماس بگیرید، کافی است روی آیکون تلفن ضربه بزنید و شماره را بگیرید.
- I tapped the screen to open the Fast Dictionary app.
- روی صفحه ضربه زدم تا اپلیکیشن فست‌دیکشنری باز شود.
verb - transitive
بهره‌برداری کردن، استفاده کردن، بهره‌گیری کردن
- I need to tap into my creativity.
- باید از خلاقیتم استفاده کنم.
- The politician tried to tap into the public's fears and win their support.
- این سیاست‌مدار سعی کرد از ترس مردم استفاده و حمایت آن‌ها را جلب کند.
noun countable
انگلیسی بریتانیایی شیر آب
- The tap in the bathroom was leaking and needed to be fixed.
- شیر حمام نشتی داشت و باید تعمیر می‌شد.
- I accidentally left the tap running and wasted a lot of water.
- به‌طور تصادفی شیر آب را باز گذاشتم و آب زیادی را هدر دادم.
- The plumber replaced the old tap with a new one.
- لوله‌کش شیر آب قدیمی را با شیر آب جدید جایگزین کرد.
- Can you pour me a glass of water from the tap?
- می‌شه یه لیوان آب از شیر آب برام بریزی؟
noun countable
انگلیسی بریتانیایی شیر (گاز و آبجو و غیره)
- The gas company worker closed the tap on the main line to conduct maintenance.
- کارگر شرکت گاز برای انجام تعمیرات شیر شاهراه را بست.
- The tap on the beer barrel was broken
- شیر بشکه‌ی آبجو شکسته بود.
noun countable
ضربه‌، تقه، صدای ضربه
- The tap of the pen on the desk was the only sound in the silent classroom.
- صدای ضربه‌ی قلم روی میز تنها صدایی بود که در کلاس ساکت به گوش می‌رسید.
- I heard a tap on the door.
- صدای تقه‌ی در را شنیدم.
noun uncountable
تپ (نوعی رقص با کفش‌هایی مجهز به صفحات فلزی کوچک متصل به کف کفش که مشخصه‌ی آن ضربات ریتمیک پا و پاشنه‌ی پا است)
- I love the energy and excitement of tap.
- عاشق انرژی و هیجان رقص تپ هستم.
- The sound of the tap shoes hitting the floor was like music to his ears.
- صدای برخورد کفش‌های رقص تپ به زمین، در گوش او به مثابه‌ی موسیقی بود.
verb - intransitive
تپ رقصیدن، رقصیدن به صورت تپ
- The music started and she began to tap.
- موسیقی شروع شد و او شروع به تپ رقصیدن کرد.
- He loves to tap.
- او عاشق رقصیدن به صورت تپ است.
noun countable
دستگاه شنود، دستگاه استراق سمع
- The detective used a tap to gather evidence of the suspect's phone conversations.
- کارآگاه برای جمع‌آوری شواهدی از مکالمات تلفنی مظنون از دستگاه شنود استفاده کرد.
- The spy planted a tap on the target's phone to gather classified information.
- جاسوس برای جمع‌آوری اطلاعات طبقه‌بندی شده روی تلفن موردنظر، دستگاه استراق سمع قرار داد.
verb - intransitive verb - transitive
شنود کردن، استراق سمع کردن، کنترل کردن (تلفن)
- The FBI was able to tap the suspect's phone.
- اف‌بی‌آی توانست تلفن مظنون را شنود کند.
- The private investigator was hired to tap the phone of the cheating spouse.
- کارآگاه خصوصی برای کنترل تلفن همسر خیانتکار به کار گماشته شد.
- Be careful of what you say on the phone, it's tapped.
- مواظب حرف‌هایی که پشت تلفن می‌زنی باش؛ چون تلفن تو تحت کنترل است.
noun countable
زبان‌شناسی تک‌ضربی (آوایی که تنها در نتیجه‌ی یک ‏بار تماس سریع نوک زبان با سقف دهان تولید شود)
- The phonetic symbol for the tap is a small upside-down "t".
- نماد آوایی تک‌ضربی یک t کوچک وارونه است.
- The linguist noted that the tap is a common sound in many languages.
- این زبان‌شناس بیان کرد که تک‌ضربی در بسیاری از زبان‌ها آوایی رایج است.
verb - transitive informal
انگلیسی آمریکایی برگزیدن، انتخاب کردن، تعیین کردن (برای شغل و غیره)
- Two new athletes were tapped for membership.
- دو ورزشکار جدید برای عضویت برگزیده شدند.
- The football team tapped a new coach.
- این تیم فوتبال یک مربی جدید را انتخاب کرد.
noun countable
گل‌میخ (پاشنه‌ی کفش)
- The cobbler suggested adding taps to the soles of his boots for better traction.
- پینه‌دوز پیشنهاد کرد برای ارتجاع بهتر، گل‌میخ‌هایی به کف چکمه‌هایش اضافه کند.
- The tap on the heel of his shoes made a sharp clicking sound on the pavement as he walked.
- گل‌میخ پاشنه‌ی کفش‌هایش صدای تق تق تیزی در پیاده‌رو به راه انداخت.
noun countable
توپی (برای سوراخ بشکه و غیره)
- The worker had trouble removing the tap from the oil drum.
- کارگر در برداشتن توپی از بشکه‌ی نفت مشکل داشت.
- The bartender pulled out the tap and filled the mug with fresh beer from the cask.
- متصدی بار توپی را بیرون کشید و ماگ را با آبجوی تازه‌ی بشکه پر کرد.
verb - transitive
گشودن، باز کردن، توپی را برداشتن (سوراخ بطری یا بشکه و غیره)
- The winemaker tapped the barrel of wine and filled up the glass for tasting.
- شراب‌ساز بشکه‌ی شراب را باز کرد و گیلاس را برای چشیدن پر کرد.
- The plumber had to tap the pipe to release the water flow.
- لوله‌کش می‌بایست برای آزاد کردن جریان آب لوله را می‌گشود.
verb - transitive
سوراخ کردن (برای گرفتن شیره)، شیره گرفتن
- tap maple trees
- سوراخ کردن درخت افرا (برای گرفتن شیره)
- to tap a rubber tree
- از درخت کائوچو شیره گرفتن
verb - transitive informal
پول گرفتن (قرض یا هدیه)
- He always tries to tap his friends instead of finding a job.
- او همیشه سعی می‌کند به جای پیدا کردن شغل از دوستانش پول دربکشد.
- My friend asked me to tap her.
- دوستم از من خواست که به او پول بدهم.
noun
پزشکی فرایند کشیدن مایع از یک حفره (بدن)
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد tap

  1. noun faucet
    Synonyms: bibcock, cock, egress, hydrant, nozzle, petcock, spigot, spout, stopcock, valve
  2. verb hit lightly
    Synonyms: beat, bob, dab, drum, knock, palpate, pat, percuss, rap, strike, tag, thud, thump, tip, touch
  3. verb pierce to drain
    Synonyms: bleed, bore, broach, draft, drain, draw, draw forth, draw off, draw out, drill, empty, lance, milk, mine, open, penetrate, perforate, pump, riddle, siphon, spear, spike, stab, unplug, unstopper, use, utilize

Collocations

  • on tap

    1- (آبجو و غیره) در بشکه (و آماده‌ی بیرون کشیدن و خوردن)، بشکه(ای)

Idioms

  • on tap

    2- در دسترس، در اختیار، مهیا

ارجاع به لغت tap

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «tap» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/tap

لغات نزدیک tap

پیشنهاد بهبود معانی