با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Use

juːs juːz juːz juːs
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    used
  • شکل سوم:

    used
  • سوم‌شخص مفرد:

    uses
  • وجه وصفی حال:

    using
  • شکل جمع:

    uses

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive A1
استفاده کردن از، به کار بردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- I use a knife to cut the meat.
- از چاقو برای بریدن گوشت استفاده می‌کنم.
- They used tanks and cannons.
- آن‌ها تانک و توپ را به کار بردند.
- I use my computer to stay connected with friends and family.
- از کامپیوترم برای برقراری ارتباط با دوستان و خانواده استفاده می‌کنم.
verb - transitive B1
مصرف کردن
- We used all of the oil.
- همه‌ی روغن را مصرف کردیم.
- Our generation should not use up all of the world's resources.
- نسل ما نباید همه‌ی منابع جهان را مصرف کند.
verb - transitive B2
به کار بردن (لغت و عبارت و غیره)
- This pronunciation is used only in Scotland.
- این تلفظ فقط در اسکاتلند به کار می‌رود.
- Remember to use the phrase "thank you" at the end of your email.
- فراموش نکنید که در انتهای ایمیل خود عبارت «متشکرم» را به کار ببرید.
verb - transitive C2
سوءاستفاده کردن از
- Don't let them use you!
- نگذار از تو سوءاستفاده کنند!
- He is being used by his wife's family.
- خانواده‌ی زنش از او سوءاستفاده می‌کنند.
verb - intransitive
پیش از با to می‌آید و بیانگر استمرار و تکرار عملی در گذشته است
- I used to see him every day.
- هر روز او را می‌دیدم.
- I got used to being alone.
- به تنها بودن عادت کردم.
noun countable uncountable B1
کاربرد
- the use of this computer
- کاربرد این کامپیوتر
- The knife's use is for cutting vegetables.
- کاربرد چاقو برای بریدن سبزیجات است.
- The car's use is for transportation.
- کاربرد خودرو برای حمل‌ونقل است.
noun A2
استفاده
- During class hours, all computers are in use.
- در ساعات کلاس، همه‌ی کامپیوترها در حال استفاده هستند.
- The laptop is currently in use.
- لپ‌تاپ در حال حاضر در حال استفاده است.
- The generator is in use day and night.
- مولد الکتریکی شب و روز کار می‌کند.
noun countable uncountable
مصرف
- The controlled use of fossil fuels is necessary to prevent environmental damage.
- مصرف کنترل‌شده‌‌ی سوخت‌های فسیلی برای جلوگیری از آسیب‌های زیست‌محیطی ضروری است.
- The excessive use of pesticides can harm insect populations.
- مصرف بیش از حد آفت‌کش‌ها می تواند به جمعیت حشرات آسیب برساند.
noun countable
کاربرد (لغت و عبارت و غیره)
- The repeated use of the word "amazing" made the speech less impactful.
- کاربرد مکرر لغت «شگفت‌انگیز» باعث شد سخنرانی تأثیرگذاری کمتری داشته باشد.
- Fast Dictionary serves as a useful tool for clarifying the meaning and use of unfamiliar words.
- فست‌دیکشنری به‌عنوان ابزاری مفید برای روشن کردن معنی و کاربرد لغات ناآشنا عمل می‌کند.
verb - transitive
کشیدن (مواد مخدر)، نوشیدن (مشروب) (به‌طور منظم)
- Some students use narcotics.
- برخی از دانشجویان مواد مخدر می‌کشند.
- They often use wine.
- اغلب شراب می‌نوشند.
noun
اجازه‌ی استفاده
- I gave my brother the use of my car.
- به برادرم اجازه‌ی استفاده از اتومبیل خودم را دادم.
- the use of the pool
- اجازه‌ی استفاده از استخر
noun
قدرت استفاده، توانایی استفاده
- As a result of the accident , he lost the use of his left hand.
- در نتیجه‌ی آن تصادف قدرت استفاده از دست چپش را از دست داد.
- I lost the use of my left leg last year.
- سال گذشته توانایی استفاده از پای چپم را از دست دادم.
noun
فایده، نفع
- Complaining is no use.
- شکایت فایده ندارد.
- What is the use of begging him?
- التماس کردن به او چه فایده‌ای دارد؟
noun
عادت
- Use can almost change the stamp of nature.
- (شکسپیر) عادت تقریباً می‌تواند اثر طبیعت را دگرگون کند.
- The use of bowing as a sign of respect varies between different cultures.
- عادت تعظیم به عنوان نشانه‌ی احترام در فرهنگ‌های مختلف متفاوت است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد use

  1. noun application; employment
    Synonyms: account, adoption, advantage, appliance, applicability, appropriateness, avail, benefit, call, capitalization, cause, convenience, custom, end, exercise, exercising, exertion, fitness, good, habit, handling, help, helpfulness, mileage, mobilization, necessity, need, object, occasion, operation, point, practice, profit, purpose, reason, relevance, service, serviceability, treatment, usability, usage, usefulness, utility, value, way, wear and tear, wont, worth
  2. verb work with; consume
    Synonyms: accept, adopt, apply, avail oneself of, bestow, bring into play, bring to bear, capitalize, control, do with, draw on, employ, exercise, exert, exhaust, expend, exploit, find a use, govern, handle, make do with, make the most of, make use, manage, manipulate, operate, play on, ply, practice, press into service, put forth, put into action, put to use, put to work, regulate, relate, run, run through, set in motion, spend, take advantage of, turn to account, utilize, waste, wield, work
    Antonyms: abstain, leave alone

Phrasal verbs

  • use up

    (تا آخر) مصرف کردن، به کار بردن، بهره‌برداری کردن، تحلیل بردن

Collocations

  • can use

    نیاز داشتن، احتیاج داشتن

  • come to use

    مورداستفاده قرار گرفتن، کاربرد پیدا کردن، معمول شدن

  • have no use for

    1- نیاز نداشتن (به)، مصرف نداشتن 2- بد آمدن (از)

  • in use

    مورد استفاده، اشغال، درحال کارکردن

  • it's no use!

    بی‌فایده است!، بیهوده است!، فایده ندارد!

  • make use of

    استفاده کردن (از)، به کار بردن، غنیمت شمردن

  • out of use

    از کار افتاده، بی‌مصرف، تعطیل

Idioms

  • put to use

    به کار گرفتن، استفاده کردن، به کار بستن

  • use your head

    مغزتو به کار بنداز، از اون کله‌ی پوکت استفاده کن، مختو به کار بنداز

لغات هم‌خانواده use

ارجاع به لغت use

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «use» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/use

لغات نزدیک use

پیشنهاد بهبود معانی