گذشتهی ساده:
exertedشکل سوم:
exertedسومشخص مفرد:
exertsوجه وصفی حال:
exertingاعمال کردن، بهکاربردن، اجرا کردن، نشان دادن، وارد کردن
He had to exert all his strength to move the stone.
مجبور بود برای تکان دادن سنگ همهی زور خود را بهکار ببرد.
The government should exert more control over the financial sector.
دولت باید کنترل بیشتری بر بخش مالی اعمال کند.
She exerted all her authority to resolve the conflict.
او تمام قدرت خود را برای حل اختلاف به کار برد.
His father exerted a lot of pressure on him to study.
پدرش خیلی به او فشار میآورد که درس بخواند.
a style that has exerted a profound influence on young writers
سبکی که بر نویسندگان جوان تأثیر عمیقی داشته است
تلاش کردن، همت کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
If you want to succeed you must exert yourself!
اگر میخواهی کامیاب شوی، باید همت کنی!
She had to exert considerable effort to finish the marathon.
او مجبور شد تلاش قابل توجهی برای تمام کردن ماراتن انجام دهد.
فشار آوردن، تقلا کردن (ذهنی و بدنی)
You shouldn't exert yourself, you're still sick!
هنوز بیمار هستی و نباید تقلا کنی!
He didn't need to exert himself much to complete the task.
او برای انجام این کار نیازی نداشت زیاد به خود فشار بیاورد.
رهبری کردن، به رهبری پرداختن
زحمت به خود هموار کردن، تلاش کردن، زور زدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «exert» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/exert