با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Bring To Bear

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - transitive idiom
    به‌کار گرفتن، به‌کار بستن، استفاده کردن از، ارائه دادن
    • - All his efforts are brought to bear to solve problem.
    • - همه‌ی تلاش‌هایش را برای حل مشکل به‌کار گرفت.
    • - Every possible pressure was brought to bear on the minister to ensure the unjust law was not passed.
    • - هر فشار ممکنی بر وزیر به‌کار گرفته شد تا آن قانون ناعادلانه تصویب نشود.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد bring to bear

  1. verb have to do with
    Synonyms: apply, bring forward, come forward, draw a parallel, make available, offer, proffer, put forward, relate to

ارجاع به لغت bring to bear

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bring to bear» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bring-to-bear-on-or-upon

لغات نزدیک bring to bear

پیشنهاد بهبود معانی