آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۷ مهر ۱۴۰۳

    Offer

    ˈɒːfər / / ˈɑː- ˈɒfə

    گذشته‌ی ساده:

    offered

    شکل سوم:

    offered

    سوم‌شخص مفرد:

    offers

    وجه وصفی حال:

    offering

    شکل جمع:

    offers

    معنی offer | جمله با offer

    verb - transitive A2

    پیشنهاد کردن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    The offered peace plan was rejected.

    طرح صلح پیشنهاد شده رد شد.

    to offer a new plan

    نقشه‌ی تازه‌ای را پیشنهاد‌کردن

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    An award has been offered for his capture.

    برای دستگیری او جایزه پیشنهاد شده است.

    May I offer another suggestion?

    اجازه دارم پیشنهاد دیگری بکنم؟

    She was offered a different job.

    شغل دیگری به او پیشنهاد شد.

    verb - transitive

    فدا کردن، پیشکش کردن، تقدیم کردن (به خداوند یا مقدسان)، نثار کردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

    to offer prayers

    دعا کردن، در پیشگاه خداوند نیایش کردن

    They offered up sacrifices to their Gods.

    آنان قربانی تقدیم خدایان خود کردند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    I offered him tea.

    به او چای تعارف کردم.

    verb - transitive

    از خود نشان دادن، بروز دادن

    He offered no resistance.

    او مقاومتی از خود نشان نداد.

    verb - transitive

    خواستار (انجام کاری) شدن، داوطلب شدن

    He offered to go.

    او داوطلب رفتن شد.

    verb - transitive

    در معرض فروش گذاشتن، پیشنهاد خرید یا فروش دادن

    They are offering their house for sale.

    آن‌ها خانه‌ی خود را برای فروش گذاشته‌اند.

    He offered fifty dollars for my watch.

    او می‌خواست ساعتم را پنجاه دلار بخرد.

    verb - intransitive

    تقدیم داشتن، ارزانی داشتن، عرضه داشتن

    to offer one's services

    خدمات خود را ارزانی داشتن

    verb - intransitive

    (فرصت و غیره) پیش آمدن، رخ دادن، دست دادن، باز نمود

    when the opportunity offers

    وقتی که فرصت دست بدهد

    when a suitable moment offers itself

    هرگاه که وقت مناسبی پیش بیاید

    verb - intransitive

    پیشنهاد ازدواج کردن

    noun countable

    پیشنهاد

    an offer to buy our house

    پیشنهادی برای خرید خانه‌ی ما

    an offer of help

    پیشنهاد کمک

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a peace offer

    پیشنهاد صلح

    I rejected his offer.

    پیشنهاد او را رد کردم.

    noun countable

    عرضه، ارائه، پیشکش، تقدیم

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد offer

    1. noun proposal, suggestion
      Synonyms:
      suggestion proposition overture presentation submission tender bid pass action attempt endeavor pitch feeler hit essay propoundment rendition
      Antonyms:
      refusal withdrawal taking
    1. verb present, propose for acceptance
      Synonyms:
      give provide put forward suggest advance extend submit propose furnish allow grant display show award afford donate volunteer tender bid press put up move hold out ply propound put forth put on the market make available place at disposal be at service come forward accord pose proffer lay at one’s feet sacrifice put up for sale exhibit
      Antonyms:
      take withdraw withhold take back
    1. verb propose
      Synonyms:
      suggest advance present submit advise proposition adduce cite allege make a motion make a pitch
      Antonyms:
      deny refuse withhold
    1. verb try
      Synonyms:
      attempt strive endeavor undertake seek struggle essay assay

    Collocations

    offer itself

    پیش آمدن، روی دادن، رخ دادن

    under offer

    (انگلیس) خانه‌ی فروشی که برای آن بیعانه داده شده است

    job offer

    پیشنهاد کاری، پیشنهاد شغلی

    Idioms

    offer one's hand in marriage

    پیشنهاد ازدواج دادن، خواستگاری کردن

    سوال‌های رایج offer

    گذشته‌ی ساده offer چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده offer در زبان انگلیسی offered است.

    شکل سوم offer چی میشه؟

    شکل سوم offer در زبان انگلیسی offered است.

    شکل جمع offer چی میشه؟

    شکل جمع offer در زبان انگلیسی offers است.

    وجه وصفی حال offer چی میشه؟

    وجه وصفی حال offer در زبان انگلیسی offering است.

    سوم‌شخص مفرد offer چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد offer در زبان انگلیسی offers است.

    ارجاع به لغت offer

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «offer» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/offer

    لغات نزدیک offer

    • - offensively
    • - offensiveness
    • - offer
    • - offer a discount
    • - offer an explanation
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.