گذشتهی ساده:
offeredشکل سوم:
offeredسومشخص مفرد:
offersوجه وصفی حال:
offeringشکل جمع:
offersپیشنهاد کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
The offered peace plan was rejected.
طرح صلح پیشنهاد شده رد شد.
to offer a new plan
نقشهی تازهای را پیشنهادکردن
An award has been offered for his capture.
برای دستگیری او جایزه پیشنهاد شده است.
May I offer another suggestion?
اجازه دارم پیشنهاد دیگری بکنم؟
She was offered a different job.
شغل دیگری به او پیشنهاد شد.
فدا کردن، پیشکش کردن، تقدیم کردن (به خداوند یا مقدسان)، نثار کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to offer prayers
دعا کردن، در پیشگاه خداوند نیایش کردن
They offered up sacrifices to their Gods.
آنان قربانی تقدیم خدایان خود کردند.
I offered him tea.
به او چای تعارف کردم.
از خود نشان دادن، بروز دادن
He offered no resistance.
او مقاومتی از خود نشان نداد.
خواستار (انجام کاری) شدن، داوطلب شدن
He offered to go.
او داوطلب رفتن شد.
در معرض فروش گذاشتن، پیشنهاد خرید یا فروش دادن
They are offering their house for sale.
آنها خانهی خود را برای فروش گذاشتهاند.
He offered fifty dollars for my watch.
او میخواست ساعتم را پنجاه دلار بخرد.
تقدیم داشتن، ارزانی داشتن، عرضه داشتن
to offer one's services
خدمات خود را ارزانی داشتن
(فرصت و غیره) پیش آمدن، رخ دادن، دست دادن، باز نمود
when the opportunity offers
وقتی که فرصت دست بدهد
when a suitable moment offers itself
هرگاه که وقت مناسبی پیش بیاید
پیشنهاد ازدواج کردن
پیشنهاد
an offer to buy our house
پیشنهادی برای خرید خانهی ما
an offer of help
پیشنهاد کمک
a peace offer
پیشنهاد صلح
I rejected his offer.
پیشنهاد او را رد کردم.
عرضه، ارائه، پیشکش، تقدیم
پیش آمدن، روی دادن، رخ دادن
(انگلیس) در معرض فروش (بهویژه با قیمت نازل)، فروشی
(انگلیس) خانهی فروشی که برای آن بیعانه داده شده است
پیشنهاد کاری، پیشنهاد شغلی
پیشنهاد ازدواج دادن، خواستگاری کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «offer» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/offer