گذشتهی ساده:
badeشکل سوم:
biddenسومشخص مفرد:
bidsوجه وصفی حال:
biddingشکل جمع:
bidsمزایده، پیشنهاد، مبلغ پیشنهادی، مناقصه، سعی، کوشش، (غیر رسمی: مدت زمان حبس)، دعوت
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
How much are you willing to bid for this rug?
چه مبلغی حاضری برای این فرش بپردازی؟
to bid defiance
علناً به مقابله پرداختن
a bid for fame
کوشش در کسب شهرت
The highest bidder.
کسی که بیشترین قیمت را پیشنهاد میکند.
He made a bid to control the company.
سعی کرد کنترل شرکت را به دست آورد.
(بازی ورق) حرف زدن، تعیین قیمت کردن، بلوف، اعلام کردن، بیان کردن، گفتن، درخواست کردن، التماس کردن، استدعا کردن،
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Do as you are bidden!
آنچه را که از تو میخواهند بکن!
He bade them rise.
از آنها خواست که برخیزند.
ارائه پیشنهاد، پیشنهاد دادن، محتمل به نظر رسیدن، خداحافظی کرن
to bid farewell
خداحافظی کردن، وداع گفتن
The fraternity will bid five new men.
انجمن اخوت به پنج دانشجوی جدید پیشنهاد عضویت خواهد داد.
لیسانس طراحی صنعتی، دوبار در روز
(در حراج) پیشنهادی بالاتر از بالاترین پیشنهاد دادن
قیمت بیشتری پیشنهاد کردن، (در حراج) رو دست دیگری رفتن
محتمل بودن، به احتمال زیاد (کردن یا بودن)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bid» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bid