امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Bid

bɪd bɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    bade
  • شکل سوم:

    bidden
  • سوم‌شخص مفرد:

    bids
  • وجه وصفی حال:

    bidding
  • شکل جمع:

    bids

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C2
مزایده، پیشنهاد، مبلغ پیشنهادی، مناقصه، سعی، کوشش، (غیر رسمی: مدت زمان حبس)، دعوت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- How much are you willing to bid for this rug?
- چه مبلغی حاضری برای این فرش بپردازی؟
- to bid defiance
- علناً به مقابله پرداختن
- a bid for fame
- کوشش در کسب شهرت
- The highest bidder.
- کسی که بیشترین قیمت را پیشنهاد می‌کند.
- He made a bid to control the company.
- سعی کرد کنترل شرکت را به دست آورد.
verb - transitive
(بازی ورق) حرف زدن، تعیین قیمت کردن، بلوف، اعلام کردن، بیان کردن، گفتن، درخواست کردن، التماس کردن، استدعا کردن،
- Do as you are bidden!
- آنچه را که از تو می‌خواهند بکن!
- He bade them rise.
- از آن‌ها خواست که برخیزند.
verb - intransitive
ارائه پیشنهاد، پیشنهاد دادن، محتمل به نظر رسیدن، خداحافظی کرن
- to bid farewell
- خداحافظی کردن، وداع گفتن
- The fraternity will bid five new men.
- انجمن اخوت به پنج دانشجوی جدید پیشنهاد عضویت خواهد داد.
abbreviation abbreviation
لیسانس طراحی صنعتی، دوبار در روز
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bid

  1. noun offering of money or services
    Synonyms:
    advance amount declaration feeler hit invitation offer pass price proffer proposal proposition request submission suggestion sum summons tender
  1. noun endeavor
    Synonyms:
    attempt crack effort essay try venture
  1. verb offer money or services
    Synonyms:
    present proffer propose render submit tender venture
  1. verb say
    Synonyms:
    call greet tell wish
  1. verb ask for; command
    Synonyms:
    call charge demand desire direct enjoin instruct invite make a pass at make a pitch make a play for order proposition request require solicit summon tell warn

Phrasal verbs

  • bid in

    (در حراج) پیشنهادی بالاتر از بالاترین پیشنهاد دادن

  • bid up

    قیمت بیشتری پیشنهاد کردن، (در حراج) رو دست دیگری رفتن

Collocations

  • bid fair

    محتمل بودن، به احتمال زیاد (کردن یا بودن)

ارجاع به لغت bid

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bid» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bid

لغات نزدیک bid

پیشنهاد بهبود معانی