گذشتهی ساده:
triedشکل سوم:
triedسومشخص مفرد:
triesوجه وصفی حال:
tryingشکل جمع:
triesکوشش کردن، سعی کردن، تلاش کردن
He tried to swim faster.
او کوشید تندتر شنا کند.
Try to remember.
سعی کن بهدلیل بیاوری.
Try and be there on time.
کوشش کن سر وقت آنجا باشی.
Don't worry, I'll try my best.
نگران نباش، بیشترین سعی خود را خواهم کرد.
The more he tries the less he succeeds.
هرچه بیشتر میکوشد، کمتر موفق میشود.
I'll try to come.
سعی خواهم کرد بیایم.
آزمودن، سنجیدن، امتحان کردن، محک زدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
If the car won't start, try the new battery.
اگر اتومبیل روشن نمیشود، باتری تازه را امتحان کن.
to try a new recipe
دستور آشپزی جدیدی را امتحان کردن
Many remedies were tried.
درمانهای مختلفی را آزمایش کردند.
to try one's fortune in a lottery
در لاتاری بخت خود را آزمودن
Have you tried this new soap?
آیا این صابون جدید را امتحان کردهای؟
ارائه دادن، تحویل دادن
محاکمه کردن، بازجویی کردن
The accused will be tried tomorrow.
متهم فردا محاکمه خواهد شد.
He is being tried for murder.
دارند او را به اتهام قتل محاکمه میکنند.
تلاش، کوشش
He broke the record on the very first try.
در همان سعی اول رکورد را شکست.
I failed but it's worth another try.
موفق نشدم ولی ارزش یک بار کوشش دیگر را دارد.
آزمون، سنجش
It seems easy, let me too have a try at it.
بهنظر آسان مینماید، بگذار من هم آن را بیازمایم.
پرو کردن، پا کردن، امتحان کردن
(برای نخستین بار) چیزی را آزمودن، کاری را کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «try» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/try