۵۰٪ تخفیف دانشجویی برای اشتراک هوش مصنوعی تا پایان تیر 🧑🏻‍🎓
آخرین به‌روزرسانی:

Trying

ˈtraɪɪŋ ˈtraɪ-ɪŋ

گذشته‌ی ساده:

tried

شکل سوم:

tried

سوم‌شخص مفرد:

tries

صفت تفضیلی:

more trying

صفت عالی:

most trying

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

آزاردهنده، رنج‌آور، طاقت‌فرسا، دشوار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

His trying behavior frustrated the entire team.

رفتار آزاردهنده‌ی او کل تیم را ناامید کرد.

They endured a trying journey through the storm.

آن‌ها یک سفر دشوار را در طوفان تحمل کردند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد trying

  1. adjective difficult, bothersome
    Synonyms:
    hard tough annoying irritating troublesome aggravating demanding exasperating tiresome vexing fatiguing stressful taxing arduous bothersome exacting onerous rough severe strenuous tricky upsetting wearisome weighty exigent irksome oppressive pestilent provocative sticky tight
    Antonyms:
    easy moderate mild facile unstressful

لغات هم‌خانواده trying

  • verb - transitive
    try

سوال‌های رایج trying

گذشته‌ی ساده trying چی میشه؟

گذشته‌ی ساده trying در زبان انگلیسی tried است.

شکل سوم trying چی میشه؟

شکل سوم trying در زبان انگلیسی tried است.

سوم‌شخص مفرد trying چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد trying در زبان انگلیسی tries است.

صفت تفضیلی trying چی میشه؟

صفت تفضیلی trying در زبان انگلیسی more trying است.

صفت عالی trying چی میشه؟

صفت عالی trying در زبان انگلیسی most trying است.

ارجاع به لغت trying

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «trying» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/trying

لغات نزدیک trying

پیشنهاد بهبود معانی