امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Trying

ˈtraɪɪŋ ˈtraɪ-ɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    tried
  • شکل سوم:

    tried
  • سوم‌شخص مفرد:

    tries
  • صفت تفضیلی:

    more trying
  • صفت عالی:

    most trying

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
آزاردهنده، رنج‌آور، طاقت‌فرسا، دشوار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- His trying behavior frustrated the entire team.
- رفتار آزاردهنده‌ی او کل تیم را ناامید کرد.
- They endured a trying journey through the storm.
- آن‌ها یک سفر دشوار را در طوفان تحمل کردند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد trying

  1. adjective difficult, bothersome
    Synonyms:
    aggravating annoying arduous demanding exacting exasperating exigent fatiguing hard irksome irritating onerous oppressive pestilent provocative rough severe sticky strenuous stressful taxing tight tiresome tough tricky troublesome upsetting vexing wearisome weighty
    Antonyms:
    easy facile mild moderate unstressful

لغات هم‌خانواده trying

  • verb - transitive
    try

ارجاع به لغت trying

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «trying» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/trying

لغات نزدیک trying

پیشنهاد بهبود معانی