آیکن بنر

زبان‌ روسی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌ روسی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Sticky

ˈstɪki ˈstɪki

صفت تفضیلی:

stickier

صفت عالی:

stickiest

معنی sticky | جمله با sticky

adjective B1

چسبناک، چسبنده، چسبان، چسب‌دار

The honey made the child's fingers sticky.

عسل انگشتان کودک را چسبناک کرد.

The back of a stamp is sticky.

پشت تمبر چسب‌دار است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a sticky valve

سوپاپ گریپاژ شده

a sticky climate

آب و هوای گرم و مرطوب

adjective

دشوار، سخت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

a sticky problem

مسئله‌‌ای پیچیده

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد sticky

  1. adjective gummy, adhesive
    Antonyms:
    dry smooth unsticky
  1. adjective humid and hot
    Antonyms:

لغات هم‌خانواده sticky

سوال‌های رایج sticky

صفت تفضیلی sticky چی میشه؟

صفت تفضیلی sticky در زبان انگلیسی stickier است.

صفت عالی sticky چی میشه؟

صفت عالی sticky در زبان انگلیسی stickiest است.

ارجاع به لغت sticky

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sticky» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sticky

لغات نزدیک sticky

پیشنهاد بهبود معانی