Clinging

ˈklɪŋɪŋ ˈklɪŋɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    clung
  • شکل سوم:

    clung
  • سوم‌شخص مفرد:

    clings

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
چسبیده، چسبنده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- The wet clothes were clinging to her body.
- لباس‌های خیس به بدنش چسبیده بودند.
- The child was clinging to his mother's hand.
- کودک به دستان مادرش چسبیده بود.
adjective
(شخص) وابسته، دلبسته
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد clinging

  1. adjective Persistently holding to something
    Synonyms: tenacious, fast, firm, adherent, adhesive, secure, agglutinant, coherent, osculant, persistent, tight, viscid, viscous
  2. verb Come or be in close contact with; stick or hold together and resist separation
    Synonyms: sticking, cohering, clasping, cleaving, adhere, agglutinate, clinch, cling, cohere, grasp, hold, hanging, hug, persevere, persist, adhering, stick, vine, hugging, trusting, bonding, persevering, maintaining, lingering, lasting, holding, fastening, embracing, depending, clinching, cherishing
    Antonyms: unfastening, detaching
  3. noun
    Synonyms: burr, leech, limpet

ارجاع به لغت clinging

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «clinging» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/clinging

لغات نزدیک clinging

پیشنهاد بهبود معانی