آیکن بنر

زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌های دیگر به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Firm

fɜːrm fɜːm

گذشته‌ی ساده:

firmed

شکل سوم:

firmed

سوم‌شخص مفرد:

firms

وجه وصفی حال:

firming

شکل جمع:

firms

صفت تفضیلی:

firmer

صفت عالی:

firmest

معنی firm | جمله با firm

adjective B2

استوار، ثابت، راسخ، کامل، جامع، با وفا، ثابت قدم، متین، وظیفه شناس، پابرجا، مستحکم، پرصلابت، تزلزل ناپذیر، موثق، درست، بنیادین، راست، مستند، جدی، سخت گیر، بی گذشت، محکم و قانونی

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح متوسط

مشاهده

After a while, the cement becomes firm.

پس از مدتی سیمان سفت می‌شود.

His teeth are firm.

دندان‌های او محکم هستند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a firm friendship

دوستی پایدار

a firm decision

تصمیم قطعی

a firm date for the meeting

تاریخ قطعی برای ملاقات

firm muscles

عضلات محکم

a firm faith

ایمان پابرجا

He is a firm believer in fate.

او به سرنوشت اعتقاد راسخ دارد.

firm news

خبر موثق

firm principles

اصول استوار

He was firm with the students.

او با شاگردان جدی رفتار می‌کرد.

a firm contract

قرارداد محکم و قطعی

a firm order

سفارش لغونشدنی

adverb

به طور محکم

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

stand (or hold) firm

(علیرغم شکست و تهدید و غیره) پایدار ماندن، مصمم باقی ماندن

verb - transitive

استوار کردن، سفت کردن، محکم کردن

firming a soil by rolling

سخت کردن زمین از راه غلتک‌زنی

This facial creme firms the skin.

این کرم پوست صورت را سفت می‌کند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

to firm a wooden post in the ground

تیر چوبی را در زمین استوار کردن

He firmed his grip on the sword.

او پنجه‌ی خود را بر (قبضه‌ی) شمشیر محکم‌تر کرد.

The country's economy is firming up.

اقتصاد کشور دارد بهتر می‌شود.

The cheese is firming.

پنیر دارد سفت می‌شود.

verb - intransitive

سفت شدن، محکم شدن، استوار شدن

noun countable

شرکت، تجارتخانه، کارخانه، مؤسسه بازرگانی، محل داد و ستد

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد firm

  1. adjective stable, unmoving
    Synonyms:
    fixed steady secure fast immovable sound strong durable robust immobile motionless stationary set settled anchored fastened attached braced mounted rooted tight bolted nailed spiked screwed cemented soldered welded tightened secured unshakable substantial taut tenacious petrified riveted unfluctuating closed embedded
    Antonyms:

Collocations

be firm with somebody

(با کسی) جدی بودن، (مثلاً بچه را) لوس نکردن

Idioms

be on firm ground

به اطلاعات خود اعتماد داشتن، در زمینه‌ای وارد بودن

لغات هم‌خانواده firm

سوال‌های رایج firm

گذشته‌ی ساده firm چی میشه؟

گذشته‌ی ساده firm در زبان انگلیسی firmed است.

شکل سوم firm چی میشه؟

شکل سوم firm در زبان انگلیسی firmed است.

شکل جمع firm چی میشه؟

شکل جمع firm در زبان انگلیسی firms است.

وجه وصفی حال firm چی میشه؟

وجه وصفی حال firm در زبان انگلیسی firming است.

سوم‌شخص مفرد firm چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد firm در زبان انگلیسی firms است.

صفت تفضیلی firm چی میشه؟

صفت تفضیلی firm در زبان انگلیسی firmer است.

صفت عالی firm چی میشه؟

صفت عالی firm در زبان انگلیسی firmest است.

ارجاع به لغت firm

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «firm» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/firm

لغات نزدیک firm

پیشنهاد بهبود معانی