گذشتهی ساده:
firmedشکل سوم:
firmedسومشخص مفرد:
firmsوجه وصفی حال:
firmingشکل جمع:
firmsصفت تفضیلی:
firmerصفت عالی:
firmestاستوار، ثابت، راسخ، کامل، جامع، با وفا، ثابت قدم، متین، وظیفه شناس، پابرجا، مستحکم، پرصلابت، تزلزل ناپذیر، موثق، درست، بنیادین، راست، مستند، جدی، سخت گیر، بی گذشت، محکم و قانونی
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
After a while, the cement becomes firm.
پس از مدتی سیمان سفت میشود.
His teeth are firm.
دندانهای او محکم هستند.
a firm friendship
دوستی پایدار
a firm decision
تصمیم قطعی
a firm date for the meeting
تاریخ قطعی برای ملاقات
firm muscles
عضلات محکم
a firm faith
ایمان پابرجا
He is a firm believer in fate.
او به سرنوشت اعتقاد راسخ دارد.
firm news
خبر موثق
firm principles
اصول استوار
He was firm with the students.
او با شاگردان جدی رفتار میکرد.
a firm contract
قرارداد محکم و قطعی
a firm order
سفارش لغونشدنی
به طور محکم
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
stand (or hold) firm
(علیرغم شکست و تهدید و غیره) پایدار ماندن، مصمم باقی ماندن
استوار کردن، سفت کردن، محکم کردن
firming a soil by rolling
سخت کردن زمین از راه غلتکزنی
This facial creme firms the skin.
این کرم پوست صورت را سفت میکند.
to firm a wooden post in the ground
تیر چوبی را در زمین استوار کردن
He firmed his grip on the sword.
او پنجهی خود را بر (قبضهی) شمشیر محکمتر کرد.
The country's economy is firming up.
اقتصاد کشور دارد بهتر میشود.
The cheese is firming.
پنیر دارد سفت میشود.
سفت شدن، محکم شدن، استوار شدن
شرکت، تجارتخانه، کارخانه، مؤسسه بازرگانی، محل داد و ستد
(با کسی) جدی بودن، (مثلاً بچه را) لوس نکردن
به اطلاعات خود اعتماد داشتن، در زمینهای وارد بودن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «firm» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/firm