آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۳ مهر ۱۴۰۴

    Firm

    fɜːrm fɜːm

    گذشته‌ی ساده:

    firmed

    شکل سوم:

    firmed

    سوم‌شخص مفرد:

    firms

    وجه وصفی حال:

    firming

    شکل جمع:

    firms

    صفت تفضیلی:

    firmer

    صفت عالی:

    firmest

    معنی firm | جمله با firm

    adjective B2

    سفت، محکم

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

    مشاهده

    After a while, the cement becomes firm.

    پس از مدتی سیمان سفت می‌شود.

    His teeth are firm.

    دندان‌های او محکم هستند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    firm muscles

    عضلات محکم

    a firm order

    سفارش لغونشدنی

    adjective

    ثابت، محکم، استوار، مستحکم

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس

    We need a firm foundation to build the house on.

    ما به پایه‌ای مستحکم برای ساخت خانه نیاز داریم.

    The picture frame was attached to the wall in a firm position.

    قاب عکس در جایگاه ثابتی روی دیوار نصب شده بود.

    adjective

    ثابت‌قدم، استوار، سخت‌گیر، پایدار (در عقاید و...)

    The company is firm on not lowering its prices.

    شرکت در عدم کاهش قیمت‌های خود پایدار است.

    She is firm in her decision to study abroad next year.

    او در تصمیم خود برای تحصیل در خارج از کشور در سال آینده، ثابت‌قدم است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a firm friendship

    دوستی پایدار

    a firm faith

    ایمان پابرجا

    firm news

    خبر موثق

    firm principles

    اصول استوار

    adjective adverb C2

    محکم، سفت

    Make sure the screws are fixed firm before using the shelf.

    قبل‌از استفاده از قفسه، مطمئن شوید پیچ‌ها محکم بسته شده‌اند.

    She gave the rope a firm tug to test it.

    او طناب را برای امتحان کردن، محکم کشید.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    stand (or hold) firm

    (علیرغم شکست و تهدید و غیره) پایدار ماندن، مصمم باقی ماندن

    adjective B2

    راسخ، قاطع، مطمئن، قطعی

    He is a firm believer in fate.

    او به سرنوشت اعتقاد راسخ دارد.

    He is a firm supporter of renewable energy projects.

    او حامی مطمئنی برای پروژه‌های انرژی تجدیدپذیر است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a firm decision

    تصمیم قطعی

    a firm date for the meeting

    تاریخ قطعی برای ملاقات

    a firm contract

    قرارداد محکم و قطعی

    adjective C2

    سخت‌گیر، قاطع، جدی

    He was firm with the students.

    او با شاگردان جدی رفتار می‌کرد.

    A firm manager can prevent conflicts from escalating.

    مدیر قاطع می‌تواند از تشدید تعارض‌ها جلوگیری کند.

    noun countable B1

    شرکت (که خدمات حرفه‌ای ارائه می‌دهد)

    Many law firms are offering online legal services these days.

    امروزه بسیاری از شرکت‌های حقوقی، خدمات حقوقی آنلاین ارائه می‌دهند.

    The consulting firm provides advice to multinational companies.

    این شرکت مشاوره به شرکت‌های چندملیتی مشاوره می‌دهد.

    noun countable

    انگلیسی بریتانیایی شرکت، کسب‌وکار (معمولاً کوچک)

    They decided to start a firm that offers web design services.

    آن‌ها تصمیم گرفتند شرکتی راه‌اندازی کنند که خدمات طراحی وب ارائه دهد.

    Many small firms rely on local customers for survival.

    بسیاری از کسب‌وکارهای کوچک برای بقا به مشتریان محلی متکی هستند.

    noun countable informal

    انگلیسی بریتانیایی (the Firm) خانواده‌ی سلطنتی بریتانیا (به‌عنوان یک سازمان)

    Some members of The Firm rarely appear in public.

    برخی از اعضای خانواده‌ی سلطنتی بریتانیا به‌ندرت در جمع‌های عمومی ظاهر می‌شوند.

    She has written a book about the workings of The Firm.

    او کتابی درباره‌ی چگونگی فعالیت‌های خانواده‌ی سلطنتی بریتانیا نوشته است.

    noun countable

    انگلیسی بریتانیایی فوتبال هواداران پرخاشگر (ورزش فوتبال)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی فوتبال

    مشاهده

    He was warned not to join a football firm.

    به او هشدار داده شد که به گروه هواداران پرخاشگر تیم فوتبال نپیوندد.

    The police arrested members of a football firm after the riot.

    پلیس، اعضای گروه هواداران پرخاشگر را بعداز شورش دستگیر کرد.

    verb - intransitive

    استوار شدن، ثابت شدن، محکم شدن، سفت شدن

    Interest rates are expected to firm next month.

    پیش‌بینی می‌شود نرخ بهره ماه آینده ثابت شود.

    Housing prices are beginning to firm after months of decline.

    قیمت مسکن پس‌از ماه‌ها کاهش شروع به ثابت شدن کرده است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    This facial creme firms the skin.

    این کرم پوست صورت را سفت می‌کند.

    The cheese is firming.

    پنیر دارد سفت می‌شود.

    to firm a wooden post in the ground

    تیر چوبی را در زمین استوار کردن

    He firmed his grip on the sword.

    او پنجه‌ی خود را بر (قبضه‌ی) شمشیر محکم‌تر کرد.

    The country's economy is firming up.

    اقتصاد کشور دارد بهتر می‌شود.

    verb - transitive

    انگلیسی بریتانیایی سفت کردن، فشردن، محکم کردن (خاک)

    You can tamp down the soil to firm it before watering.

    قبل‌از آبیاری می‌توانید خاک را کوبیده و سفت کنید.

    Make sure to firm the soil around the newly planted shrubs.

    مطمئن شوید خاک اطراف بوته‌های تازه‌کاشته‌شده، محکم شده باشد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    firming a soil by rolling

    سخت کردن زمین از راه غلتک‌زنی

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد firm

    1. adjective inflexible
      Synonyms:
      rigid hard stiff dense solid unyielding close compact heavy thick close-grained compressed concentrated concrete condensed congealed fine-grained hardened impenetrable impermeable impervious inelastic jelled nonporous refractory set solidified sturdy substantial tough
      Antonyms:
      flexible soft yielding supple weak loose slack
    1. adjective stable, unmoving
      Synonyms:
      fixed steady secure fast immovable sound strong durable robust immobile motionless stationary set settled anchored fastened attached braced mounted rooted tight bolted nailed spiked screwed cemented soldered welded tightened secured unshakable substantial taut tenacious petrified riveted unfluctuating closed embedded
      Antonyms:
      unstable moving unsettled wavering
    1. adjective unalterable, definite
      Synonyms:
      fixed sure definite established explicit stated stipulated settled exact resolved consistent constant strong adamant inflexible unyielding unbending resolute stable steady unshakable unchangeable unwavering steadfast determined persistent tenacious abiding enduring persevering unflinching undeviating staunch true specific intent bound obdurate unshaken never-failing going flat prevailing dead set on stand pat bent hang tough unqualified strict
      Antonyms:
      indefinite changeable alterable irresolute
    1. noun business
      Synonyms:
      company organization concern enterprise house association partnership corporation outfit group bunch crew gang crowd ring conglomerate multinational megacorp mob

    Collocations

    be firm with somebody

    (با کسی) جدی بودن، (مثلاً بچه را) لوس نکردن

    firm ground

    زمین سفت

    firm pillow

    بالش سفت

    firm bed

    تخت سفت (takht-e seft)

    firm conviction

    اعتقاد راسخ، باور محکم

    Collocations بیشتر

    take a firm stance against

    موضع محکمی در برابر ... اتخاذ کردن

    firm friends

    دوستان صمیمی

    it is my firm conviction

    این اعتقاد راسخ من است

    Idioms

    be on firm ground

    به اطلاعات خود اعتماد داشتن، در زمینه‌ای وارد بودن

    on firm ground

    در شرایط خوب، دارای دلایل خوب

    لغات هم‌خانواده firm

    • noun
      firmness, infirmity
    • adjective
      firm, infirm
    • adverb
      firmly

    سوال‌های رایج firm

    گذشته‌ی ساده firm چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده firm در زبان انگلیسی firmed است.

    شکل سوم firm چی میشه؟

    شکل سوم firm در زبان انگلیسی firmed است.

    شکل جمع firm چی میشه؟

    شکل جمع firm در زبان انگلیسی firms است.

    وجه وصفی حال firm چی میشه؟

    وجه وصفی حال firm در زبان انگلیسی firming است.

    سوم‌شخص مفرد firm چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد firm در زبان انگلیسی firms است.

    صفت تفضیلی firm چی میشه؟

    صفت تفضیلی firm در زبان انگلیسی firmer است.

    صفت عالی firm چی میشه؟

    صفت عالی firm در زبان انگلیسی firmest است.

    ارجاع به لغت firm

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «firm» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/firm

    لغات نزدیک firm

    • - firing-iron
    • - firkin
    • - firm
    • - firm bed
    • - firm conviction
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    paddle tennis sphygmomanometer motor home newsletter invoice wetsuit three sheets to the wind job hunting apply alumna antibody food poisoning for example for real for sure جهت‌دهی آنفلوانزا ماهی هامور سپور ماهی کفشک ماهی باراکودا ماهی آمبرجک ماهی سرخ‌طبل ماهی لوتی قفس ابطال باطله باطل کردن بطالت واجد شرایط
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.