فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Corporation

ˌkɔːrpəˈreɪʃn ˌkɔːpəˈreɪʃn

شکل جمع:

corporations

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2

شرکت، موسسه، شرکت با مسئولیت محدود

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده

He works for a large commercial corporation.

او برای یک مؤسسه‌ی بزرگ بازرگانی کار می‌کند.

Directors of a corporation are trustees for the stockholders.

مدیران شرکت معتمد سهامداران هستند.

noun countable

انجمن شهر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

the mayor and corporation

شهردار و انجمن شهر

noun countable

(محاوره، به شوخی) شکم‌گنده، بشکه، خمره

develop a corporation

شکم گنده کردن

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد corporation

  1. noun business organization, usually large
    Synonyms:
    business company enterprise outfit association partnership society crew bunch crowd gang ring syndicate legal entity multinational corporate body clan mob megacorp shell hookup octopus zoo jungle

Collocations

corporation tax

مالیات شرکت (مالیاتی که بر سود شرکت‌ها بسته می‌شود)

لغات هم‌خانواده corporation

  • noun
    corporation

ارجاع به لغت corporation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «corporation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/corporation

لغات نزدیک corporation

پیشنهاد بهبود معانی