فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Corporate

ˈkɔːrpərət ˈkɔːprət

صفت تفضیلی:

more corporate

صفت عالی:

most corporate

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective C1

یکی شده، دارای شخصیت حقوقی، به‌صورت شرکت درآمده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

corporate debts

بدهی‌های شرکت(ها)

corporate bond

سند قرضه‌ی شرکتی

نمونه‌جمله‌های بیشتر

corporate income tax

مالیات بردرآمد شرکت (ها)

Religion shows how mankind individually and corporately should live.

مذهب نشان می‌دهد که بشر باید چگونه به صورت فردی و گروهی زندگی کند.

corporate responsibility

مسئولیت مشترک

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد corporate

  1. adjective allied
    Synonyms:
    common combined united associated shared collective joint collaborative concerted pooled amalgamated incorporated communal

لغات هم‌خانواده corporate

  • adjective
    corporate

ارجاع به لغت corporate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «corporate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/corporate

لغات نزدیک corporate

پیشنهاد بهبود معانی