شکل جمع:
commonsصفت تفضیلی:
commonerصفت عالی:
commonestدر انگلیسی آمریکایی معنای چهارم میتوان بهجای common از commons استفاده کرد.
مشترک، اشتراکی
the common interests of the group
علایق مشترک گروه
Many cultures share a common tradition of celebrating the harvest.
بسیاری از فرهنگها سنت مشترکی در جشن برداشت محصول دارند.
The word "child" is of common gender.
واژهی «کودک» هم به مذکر و هم به مؤنث اطلاق میشود (مشترک است).
عمومی، عام، مشاع، همگانی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
That is common knowledge.
آن چیزی است که همه میدانند (همگانی است).
common principles
اصول عام
common carriers
حملونقل همگانی
ساده، ابتدایی، اولیه، پیشپاافتاده، پست
a common soldier
سرباز ساده
observing common courtesy
رعایت اصول اولیهی ادب
common ware
کالا (یا اجناس) پست
پارک، چمن، محوطهی عمومی
The children played soccer in the common after school.
بچهها بعداز مدرسه در چمن فوتبال بازی میکردند.
Residents gathered for a picnic at the common.
ساکنان برای گردش در پارک جمع شدند.
متداول، شایع، مرسوم، متعارف، متداول، باب، رایج، روزمره
what the common man wants
چیزی شایع که یک فردی عادی میخواهد
It is common knowledge that exercise is beneficial for health.
این دانشی متداول است که ورزش برای سلامتی مفید است.
ریاضی مشترک، متعارفی، همدار
The common factor in both numbers helped them reduce the fraction.
عامل مشترک در هر دو عدد به آنها کمک کرد تا کسر را کاهش دهند.
common divisor
مقسومعلیه مشترک
They found a common denominator to simplify the fractions for easier addition.
آنها یک مخرج مشترک برای ساده کردن کسرها برای جمع آسانتر پیدا کردند.
عادی، معمولی
a common occurrence
رویداد عادی
She wore a common outfit that everyone else had.
او لباسی معمولی میپوشید که بقیه آن را داشتند.
بومی، محلی
Many people enjoy the sight of the common robin during springtime.
بسیاری از مردم در فصل بهار از تماشای پرندهی سینهسرخ محلی لذت میبرند.
The common oak provides shade and shelter for various wildlife.
بلوط بومی برای حیاتوحش مختلف سایه و پناه میدهد.
(commons) عوام، عموم مردم
Leaders often forget the needs of the commons.
رهبران اغلب نیازهای عوام را فراموش میکنند.
The commons often gathered in the square to voice their concerns.
عموم مردم اغلب در میدان جمع میشدند تا نگرانیهای خود را بیان کنند.
(commons) سالن غذاخوری
The students gathered in the commons for lunch.
دانشآموزان برای صرف ناهار در سالن غذاخوری جمع شدند.
She met her friends in the commons after class.
او بعداز کلاس با دوستانش در سالن غذاخوری ملاقات کرد.
(commons یا Commons) نمایندهی مجلس عوام
The Commons debated the new healthcare bill late into the night.
نمایندهی مجلس عوام در اواخر شب لایحهی جدید مراقبتهای بهداشتی را مورد بحث قرار داد.
The Commons plays a crucial role in shaping national policy.
نمایندهی مجلس عوام نقش مهمی در شکل دادن به سیاست ملی ایفا میکند.
(commons یا Commons) مجلس عوام
Many important debates take place in the Commons each week.
مناظرههای مهم زیادی هر هفته در مجلس عوام برگزار میشود.
The Prime Minister addressed the Commons during the session.
نخستوزیر در این نشست در مجلس عوام سخنرانی کرد.
حقوق مالکیت مشاع، مالکیت غیرمفروز، مالکیت مشترک، حق مشترک
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی حقوق
The villagers met to discuss their rights to the commons.
اهالی روستا گرد هم آمدند تا در مورد حقوق خود در مورد مالکیت مشاع صحبت کنند.
Access to the commons allows everyone to gather firewood freely.
دسترسی به مالکیت مشترک به همه اجازه میدهد تا آزادانه هیزم جمعآوری کنند.
دین مراسم مذهبی (برای اعیاد)
The community gathered for the annual commons to celebrate the harvest festival.
مردم برای مراسم مذهبی سالانه برای جشن گرفتن جشن برداشت دور هم جمع شدند.
During the winter solstice, the church hosted a special commons for all members.
در طول انقلاب زمستانی، کلیسا میزبان مراسمات مذهبی خاص برای تمام اعضا بود.
اقتصاد (سهام) معمولی، عادی
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی اقتصاد
Investors are eager to buy more shares of the commons.
سرمایه گذاران مشتاق خرید سهام بیشتری از سهام عادی هستند.
Trading in the commons was halted due to extreme volatility.
معاملات سهام معمولی بهدلیل نوسانات شدید متوقف شد.
(ریاضی) کسر متعارفی
قدرنسبت (تصاعد هندسی)
با رضایت همگان (یا طرفین)
وجه مشترک، جنبهی مشابه، تفاهم
متحد شدن با، دارای منافع یا آرمانهای مشترک شدن یا کردن
اتفاقنظر داشتن، وجه مشترک داشتن، تفاهم داشتن (در چیزی)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «common» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/common