آیکن بنر

لیست کامل اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۹ آبان ۱۴۰۴

    Common

    ˈkɑːmən ˈkɒmən

    شکل جمع:

    commons

    صفت تفضیلی:

    commoner

    صفت عالی:

    commonest

    معنی common | جمله با common

    adjective B1

    مشترک، رایج، متداول، شایع، عمومی، همگانی، معمول

    Many cultures share a common tradition of celebrating the harvest.

    بسیاری از فرهنگ‌ها، سنت مشترکی در جشن برداشت محصول دارند.

    Common mistakes can be avoided with a little practice.

    اشتباهات رایج را می‌توان با کمی تمرین برطرف کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The word "child" is of common gender.

    واژه‌ی «کودک» هم به مذکر و هم به مؤنث اطلاق می‌شود (مشترک است).

    the common interests of the group

    علایق مشترک گروه

    adjective B1

    عمومی، مشترک، مشاع، همگانی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام

    A sense of responsibility is common to all good leaders.

    احساس مسئولیت در میان تمام رهبران خوب، مشترک است.

    They are working together toward a common goal.

    آن‌ها با هم برای هدف مشترکی تلاش می‌کنند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    That is common knowledge.

    آن چیزی است که همه می‌دانند (همگانی است).

    common principles

    اصول عام

    common carriers

    حمل‌ونقل همگانی

    adjective

    سطح‌پایین، عامیانه، ساده، ابتدایی، اولیه، پیش‌پاافتاده، پست

    She avoided using words she thought sounded common.

    او از به‌کار بردن کلماتی که فکر می‌کرد پیش‌پاافتاده هستند، خودداری می‌کرد.

    Hesam said her behavior at the party was rather common.

    حسام گفت رفتار او در مهمانی کمی سطح‌پایین بود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a common soldier

    سرباز ساده

    observing common courtesy

    رعایت اصول اولیه‌ی ادب

    common ware

    کالا (یا اجناس) پست

    noun countable

    پارک، چمن، محوطه‌ی عمومی

    شکل نوشتاری دیگر در انگلیسی آمریکایی: commons

    The children played soccer in the common after school.

    بچه‌ها بعداز مدرسه در چمن فوتبال بازی می‌کردند.

    Residents gathered for a picnic at the common.

    ساکنان برای گردش در پارک جمع شدند.

    adjective

    متداول، شایع، مرسوم، متعارف، متداول، باب، رایج، روزمره

    what the common man wants

    چیزی شایع که یک فردی عادی می‌خواهد

    It is common knowledge that exercise is beneficial for health.

    این دانشی متداول است که ورزش برای سلامتی مفید است.

    adjective

    ریاضی مشترک، متعارفی، همدار

    The common factor in both numbers helped them reduce the fraction.

    عامل مشترک در هر دو عدد به آن‌ها کمک کرد تا کسر را کاهش دهند.

    They found a common denominator to simplify the fractions for easier addition.

    آن‌ها یک مخرج مشترک برای ساده کردن کسرها برای جمع آسان‌تر پیدا کردند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    common divisor

    مقسوم‌علیه مشترک

    adjective

    بومی، محلی

    Many people enjoy the sight of the common robin during springtime.

    بسیاری از مردم در فصل بهار از تماشای پرنده‌ی سینه‌سرخ محلی لذت می‌برند.

    The common oak provides shade and shelter for various wildlife.

    بلوط بومی برای حیات‌وحش مختلف سایه و پناه می‌دهد.

    noun plural

    (commons) عوام، عموم مردم

    Leaders often forget the needs of the commons.

    رهبران اغلب نیازهای عوام را فراموش می‌کنند.

    The commons often gathered in the square to voice their concerns.

    عموم مردم اغلب در میدان جمع می‌شدند تا نگرانی‌های خود را بیان کنند.

    noun plural

    (commons) سالن غذاخوری

    The students gathered in the commons for lunch.

    دانش‌آموزان برای صرف ناهار در سالن غذاخوری جمع شدند.

    She met her friends in the commons after class.

    او بعداز کلاس با دوستانش در سالن غذاخوری ملاقات کرد.

    noun plural

    (commons یا Commons) نماینده‌ی مجلس عوام

    The Commons debated the new healthcare bill late into the night.

    نماینده‌ی مجلس عوام در اواخر شب لایحه‌ی جدید مراقبت‌های بهداشتی را مورد بحث قرار داد.

    The Commons plays a crucial role in shaping national policy.

    نماینده‌ی مجلس عوام نقش مهمی در شکل دادن به سیاست ملی ایفا می‌کند.

    noun plural

    (commons یا Commons) مجلس عوام

    Many important debates take place in the Commons each week.

    مناظره‌های مهم زیادی هر هفته در مجلس عوام برگزار می‌شود.

    The Prime Minister addressed the Commons during the session.

    نخست‌وزیر در این نشست در مجلس عوام سخنرانی کرد.

    noun countable

    حقوق مالکیت مشاع، مالکیت غیرمفروز، مالکیت مشترک، حق مشترک

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی حقوق

    مشاهده

    The villagers met to discuss their rights to the commons.

    اهالی روستا گرد هم آمدند تا در مورد حقوق خود در مورد مالکیت مشاع صحبت کنند.

    Access to the commons allows everyone to gather firewood freely.

    دسترسی به مالکیت مشترک به همه اجازه می‌دهد تا آزادانه هیزم جمع‌آوری کنند.

    noun countable

    دین مراسم مذهبی (برای اعیاد)

    The community gathered for the annual commons to celebrate the harvest festival.

    مردم برای مراسم مذهبی سالانه برای جشن گرفتن جشن برداشت دور هم جمع شدند.

    During the winter solstice, the church hosted a special commons for all members.

    در طول انقلاب زمستانی، کلیسا میزبان مراسمات مذهبی خاص برای تمام اعضا بود.

    adjective noun countable uncountable

    اقتصاد (سهام) معمولی، عادی

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی اقتصاد

    مشاهده

    Investors are eager to buy more shares of the commons.

    سرمایه گذاران مشتاق خرید سهام بیشتری از سهام عادی هستند.

    Trading in the commons was halted due to extreme volatility.

    معاملات سهام معمولی به‌دلیل نوسانات شدید متوقف شد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد common

    1. adjective average, ordinary
      Synonyms:
      usual ordinary general typical familiar regular standard accepted everyday frequent current customary habitual plain simple natural informal daily workaday characteristic prevailing popular routine run-of-the-mill mediocre prosaic undistinguished trivial passable stale trite hackneyed worn-out monotonous unvaried banal commonplace stereotyped stock wearisome probable colloquial homely obscure bourgeois comformable
      Antonyms:
      uncommon unusual rare extraordinary infrequent abnormal scarce noteworthy valuable
    1. adjective generally known; held in common
      Synonyms:
      general public usual popular well-known shared mutual joint collective accepted universal widespread customary prevailing corporate generic like united social constant correspondent congruous coincident reciprocal in common community communal commutual conjoint conjunct intermutual socialistic communistic
    1. adjective low, coarse
      Synonyms:
      low poor mean cheap vulgar inferior crass shoddy coarse hackneyed stale trite passable second-rate nondescript middling pedestrian undistinguished colorless characterless second-class impure plebeian philistine baseborn hack sleazy declassé prosy raffish
      Antonyms:
      high superior excellent noble refined cultured sophisticated aristocratic

    Collocations

    common fraction

    (ریاضی) کسر متعارفی

    common ratio

    قدرنسبت (تصاعد هندسی)

    the house of commons

    (انگلیسی) مجلس عوام

    مجلس عوام (انگلیس)

    by common (or mutual) consent

    با رضایت همگان (یا طرفین)

    common criminal

    مجرم عادی

    Collocations بیشتر

    common knowledge

    دانش عمومی، امری بدیهی، واضح و مبرهن

    Idioms

    common ground

    وجه مشترک، جنبه‌ی مشابه، تفاهم

    make common cause with

    متحد شدن با، دارای منافع یا آرمانهای مشترک شدن یا کردن

    have something in common

    اتفاق‌نظر داشتن، وجه مشترک داشتن، تفاهم داشتن (در چیزی)

    سوال‌های رایج common

    شکل جمع common چی میشه؟

    شکل جمع common در زبان انگلیسی commons است.

    صفت تفضیلی common چی میشه؟

    صفت تفضیلی common در زبان انگلیسی commoner است.

    صفت عالی common چی میشه؟

    صفت عالی common در زبان انگلیسی commonest است.

    ارجاع به لغت common

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «common» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/common

    لغات نزدیک common

    • - commodity dollar
    • - commodore
    • - common
    • - common base circuit
    • - common carrier
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    tend I'm afraid so vehemently long-running disagreement respectfully disagree reach a compromise i imminently eventful instead initiation instinctively insufficient غلتان غذا قلیان قورت غوره غیظ فائض فطرت فراق فصیح فضول التزام فهرست قانون‌گذار قانون گذاری کردن
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.