صفت تفضیلی:
lowerصفت عالی:
lowestپایین، پست، فروتن، محقر، اندک، افتاده
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
situated low in the foothills
قرار گرفته در پایین کوهپایهها
a low blow to the stomach
ضربه به قسمت پایین شکم
(شدت یا میزان یا مقدار یا ارزش و غیره) کم، بی ارزش، کم ارزش، دارای مقدار کم (از چیزی)، کم -، ناچیز
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
low in calories
کم کالری
low-salt diet
رژیم خوراکی کم نمک
low income
کم درآمد
I am low on cash.
پول نقد کم دارم.
low on ammunition
دارای مهمات کم
low speed
سرعت کم
low pressure
فشار کم
low intelligence
هوش کم
fog and low visibility
مه و دید کم
The water is low in the reservoir.
آب منبع کم شده است.
(از حد معمول کم ارتفاع تر یا کوتاه تر یا کم ژرفاتر یا کم قدرت تر و غیره) پست، دون، دون پایه، زبون، خوار، زار، فرومایه
The bird made a low swoop toward the lake.
پرنده بهسوی دریاچه شیرجه ی کوتاهی زد.
a man of low origin
مرد بیاصلونسب
low man on this team
دونپایهترین مرد این گروه
women of low character
زنان فرومایه
کم ارتفاع، کم عمق، کم بلندی
low clouds
ابرهای کمارتفاع
زیر، زیرین، کوتاه، فرو رفته، گود
a man of low stature
مردی کوتاهقد
the low levels in a mine
طبقات زیرین معدن
low land
زمین گود
افسرده، پژمرده، ضعیف، کم قوت، بیحال، بیرمق، رنجور، محزون، گرفته، بی دل و دماغ، بیحوصله، زمخت
low pulse
نبض ضعیف
low style
سبک ضعیف
He spoke in a low voice.
او با صدای ضعیفی حرف میزد.
He is in a low state of mind.
او از نظر فکری افسرده است.
low cost
هزینهی کم
Today the patient seems very low.
امروز بیمار خیلی بیرمق مینماید.
نزدیک به افق، در حضیض، نزدیک به خط استوا
a low comedy
نمایش خندهدار روحوضی
a low latitude
نزدیک به خط استوا
بیادب، بد دهان، هرزه گو، پست فطرتانه، قابل تحقیر، نامردانه، دنی
a low trick
حیلهی نامردانه
a woman of low taste
زن کجسلیقه
(نادر) بر زمین افتاده، نقش بر زمین، مرده
Rustam laid him low with one blow.
رستم با یک ضربه او را فرو افکند.
نهان، پنهان، ناشناخته
(صدا) بم، (صدای) کوتاه، (صدای) ضعیف
دارای مقدار کم (از چیزی)، در کمبود، کم پول، در مضیقه
Loved by everyone, high and low.
همه او را دوست داشتند، چه اعیان و چه فقیر.
(زیست شناسی - از نظر تکامل طبیعی) ناپیشرفته، آغازین
(آوا شناسی) باز (واکه)، واکهی افتاده
(در عقیده و تشریفات مذهبی و غیره) غیر رسمی و آسانگیر
(اتومبیل و غیره - دندهی) سنگین
(صدای گاو) معمع کردن
The cows lowed and the sheep bleated.
گاوها ماغ میکشیدند و گوسفندان بعبع میکردند.
to stay low
قایم شدن
a low bow
تعظیم غرا
a dress with a low neckline
پیراهن دکلته
a low form of plant life
نوع بدوی زیست گیاهی
low organisms
سازوارههای آغازین
manuscript of a low date
نسخهی خطی سنوات اخیر
We are running low on gasoline.
بنزینمان دارد ته میکشد.
His bullets laid the enemy low.
گلولههای او دشمن را از پای درآورد.
a low wall
دیوار کوتاه
a bird of low flight
پرندهی کوتهپرواز
shoes with low heel
کفشهای پاشنهکوتاه
the Low Countries
هلند (سرزمینهای سفلی)
The river is low.
سطح آب رودخانه پایین است.
low fever
تب خفیف
low numbers
تعداد معدود
The stock market reached a new low.
بازار سهام به حداقل جدیدی رسید.
You've gotten low marks (in the exam).
(در امتحان) نمرات بدی گرفتهای.
The sun was low.
خورشید پایین بود.
فروغ بخشیدن، مشتعل شدن، زبانه کشیدن
(با ضربه) به زمین انداختن، نقش بر زمین کردن، غلبه کردن
پنهان شدن، از نظرها محو شدن، قایم شدن
دست کم گرفتن، با تحقیر نظر کردن به، پست شمردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «low» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/low