آیکن بنر

لیست کامل اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Low

    loʊ ləʊ

    صفت تفضیلی:

    lower

    صفت عالی:

    lowest

    معنی low | جمله با low

    adjective B1

    پایین، پست، فروتن، محقر، اندک، افتاده

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

    مشاهده

    situated low in the foothills

    قرار گرفته در پایین کوهپایه‌ها

    a low blow to the stomach

    ضربه به قسمت پایین شکم

    adjective

    (شدت یا میزان یا مقدار یا ارزش و غیره) کم، بی ارزش، کم ارزش، دارای مقدار کم (از چیزی)، کم -، ناچیز

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

    low in calories

    کم کالری

    low-salt diet

    رژیم خوراکی کم نمک

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    low income

    کم درآمد

    I am low on cash.

    پول نقد کم دارم.

    low on ammunition

    دارای مهمات کم

    low speed

    سرعت کم

    low pressure

    فشار کم

    low intelligence

    هوش کم

    fog and low visibility

    مه و دید کم

    The water is low in the reservoir.

    آب منبع کم شده است.

    adjective

    (از حد معمول کم ارتفاع تر یا کوتاه تر یا کم ژرفاتر یا کم قدرت تر و غیره) پست، دون، دون پایه، زبون، خوار، زار، فرومایه

    The bird made a low swoop toward the lake.

    پرنده به‌سوی دریاچه شیرجه ی کوتاهی زد.

    a man of low origin

    مرد بی‌اصل‌ونسب

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    low man on this team

    دون‌پایه‌ترین مرد این گروه

    women of low character

    زنان فرومایه

    adjective

    کم ارتفاع، کم عمق، کم بلندی

    low clouds

    ابرهای کم‌ارتفاع

    adjective

    زیر، زیرین، کوتاه، فرو رفته، گود

    a man of low stature

    مردی کوتاه‌قد

    the low levels in a mine

    طبقات زیرین معدن

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    low land

    زمین گود

    adjective

    افسرده، پژمرده، ضعیف، کم قوت، بی‌حال، بی‌رمق، رنجور، محزون، گرفته، بی دل و دماغ، بی‌حوصله، زمخت

    low pulse

    نبض ضعیف

    low style

    سبک ضعیف

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He spoke in a low voice.

    او با صدای ضعیفی حرف می‌زد.

    He is in a low state of mind.

    او از نظر فکری افسرده است.

    low cost

    هزینه‌ی کم

    Today the patient seems very low.

    امروز بیمار خیلی بی‌رمق می‌نماید.

    adjective

    نزدیک به افق، در حضیض، نزدیک به خط استوا

    a low comedy

    نمایش خنده‌دار روحوضی

    a low latitude

    نزدیک به خط استوا

    adjective

    بی‌ادب، بد دهان، هرزه گو، پست فطرتانه، قابل تحقیر، نامردانه، دنی

    a low trick

    حیله‌ی نامردانه

    a woman of low taste

    زن کج‌سلیقه

    adjective

    (نادر) بر زمین افتاده، نقش بر زمین، مرده

    Rustam laid him low with one blow.

    رستم با یک ضربه او را فرو افکند.

    adjective

    نهان، پنهان، ناشناخته

    adjective

    (صدا) بم، (صدای) کوتاه، (صدای) ضعیف

    adjective

    آب‌و‌هوا ناحیه‌ی دارای فشار بارومتری کم

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی آب‌و‌هوا

    مشاهده
    adjective

    دارای مقدار کم (از چیزی)، در کمبود، کم پول، در مضیقه

    Loved by everyone, high and low.

    همه او را دوست داشتند، چه اعیان و چه فقیر.

    adjective

    (زیست شناسی - از نظر تکامل طبیعی) ناپیشرفته، آغازین

    adjective

    (آوا شناسی) باز (واکه)، واکه‌ی افتاده

    adjective

    (در عقیده و تشریفات مذهبی و غیره) غیر رسمی و آسانگیر

    adjective

    (اتومبیل و غیره - دنده‌ی) سنگین

    verb - intransitive

    (صدای گاو) مع‌مع کردن

    The cows lowed and the sheep bleated.

    گاوها ماغ می‌کشیدند و گوسفندان بع‌بع می‌کردند.

    to stay low

    قایم شدن

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a low bow

    تعظیم غرا

    a dress with a low neckline

    پیراهن دکلته

    a low form of plant life

    نوع بدوی زیست گیاهی

    low organisms

    سازواره‌های آغازین

    manuscript of a low date

    نسخه‌ی خطی سنوات اخیر

    We are running low on gasoline.

    بنزین‌مان دارد ته می‌کشد.

    His bullets laid the enemy low.

    گلوله‌های او دشمن را از پای درآورد.

    a low wall

    دیوار کوتاه

    a bird of low flight

    پرنده‌ی کوته‌پرواز

    shoes with low heel

    کفش‌های پاشنه‌کوتاه

    the Low Countries

    هلند (سرزمین‌های سفلی)

    The river is low.

    سطح آب رودخانه پایین است.

    low fever

    تب خفیف

    low numbers

    تعداد معدود

    The stock market reached a new low.

    بازار سهام به حداقل جدیدی رسید.

    You've gotten low marks (in the exam).

    (در امتحان) نمرات بدی گرفته‌ای.

    The sun was low.

    خورشید پایین بود.

    verb - intransitive

    فروغ بخشیدن، مشتعل شدن، زبانه کشیدن

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد low

    1. adjective close to the ground; short
      Synonyms:
      short little small under below deep flat inferior lesser minor shallow sunken depressed level nether profound stunted bottom junior squat beneath crouched low-lying subsided unelevated bottommost ground-level low-set not high squatty decumbent low-hanging prostrate rock-bottom subjacent
      Antonyms:
      high tall above
    1. adjective reduced; mediocre
      Synonyms:
      cheap poor small little low-grade inferior moderate modest reasonable inexpensive economical reduced cut deficient inadequate depleted meager scant sparse paltry puny trifling insignificant nominal second-rate substandard worthless cut-rate marked down slashed shoddy uncostly
      Antonyms:
      high elevated increased above prominent
    1. adjective crude, vulgar
      Synonyms:
      rude coarse vulgar nasty offensive base gross rough raw mean common vile blue crass sordid uncouth degraded dishonorable disreputable scurvy despicable contemptible undignified ineligible unbecoming unrefined ill-bred wretched miserable abject crumby scrubby scruffy servile dastardly ignoble depraved woeful woebegone menial unworthy
      Antonyms:
      honest decent moral respectable honorable upright
    1. adjective living in, coming from poor circumstances
      Synonyms:
      poor humble lowly simple plain mean base obscure unpretentious rude plebeian lowborn baseborn unwashed meek ignoble
      Antonyms:
      rich high
    1. adjective depressed
      Synonyms:
      sad unhappy down blue downcast downhearted dejected disheartened miserable gloomy down in the dumps bad down in the mouth glum despondent forlorn fed up moody morose spiritless crestfallen in the pits dragged low-down singing the blues down and out
      Antonyms:
      happy cheerful gay
    1. adjective not feeling well
      Synonyms:
      ill sick unwell poorly ailing weak feeble frail exhausted debilitated indisposed dizzy faint stricken reduced sickly sinking prostrate dying
      Antonyms:
      healthy well strong
    1. adjective not loud
      Synonyms:
      quiet soft muted hushed gentle muffled subdued faint whispered

    Phrasal verbs

    lay low

    (با ضربه) به زمین انداختن، نقش بر زمین کردن، غلبه کردن

    lie low

    پنهان شدن، از نظرها محو شدن، قایم شدن

    Idioms

    have a low opinion of

    دست کم گرفتن، با تحقیر نظر کردن به، پست شمردن

    لغات هم‌خانواده low

    noun
    low
    adjective
    low, lower, lowly
    verb - transitive
    lower
    adverb
    low

    سوال‌های رایج low

    صفت تفضیلی low چی میشه؟

    صفت تفضیلی low در زبان انگلیسی lower است.

    صفت عالی low چی میشه؟

    صفت عالی low در زبان انگلیسی lowest است.

    ارجاع به لغت low

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «low» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/low

    لغات نزدیک low

    • - lovingkindness
    • - lovingly
    • - low
    • - low beam
    • - low blood pressure
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    tend I'm afraid so vehemently long-running disagreement respectfully disagree reach a compromise i imminently eventful instead initiation instinctively insufficient غلتان غذا قلیان قورت غوره غیظ فائض فطرت فراق فصیح فضول التزام فهرست قانون‌گذار قانون گذاری کردن
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.