(فرد) بینزاکت، بیادب، بیتربیت، گستاخ، وقیح
Everyone avoided him because he was arrogant and uncouth.
همه از او دوری میکردند چون متکبر و گستاخ بود.
She couldn’t believe such an uncouth person was invited to the party.
باورش نمیشد چنین فرد بینزاکتی به مهمانی دعوت شده باشد.
(رفتار) زشت، ناهنجار، ناپسند، نسنجیده، بیادبانه، زننده، غیرمؤدبانه، گستاخانه، دور از ادب
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His uncouth behavior at the dinner table made everyone uncomfortable.
رفتار بیادبانهاش سر میز شام باعث ناراحتی همه شد.
Such uncouth manners are unacceptable in formal settings.
چنین رفتارهای ناپسندی در محیطهای رسمی پذیرفته نیست.
The teacher warned him not to repeat such uncouth behavior in class.
معلم به او هشدار داد که دیگر چنین رفتار گستاخانهای را در کلاس تکرار نکند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «uncouth» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/uncouth