آیکن بنر

زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌های دیگر به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Impertinent

ɪmˈpɜrːt̬nnt ɪmˈpɜːtɪnənt

معنی impertinent | جمله با impertinent

adjective

بی‌ادب، بی‌نزاکت، بی‌تربیت، گستاخ، بی‌شرم (شخص)، گستاخانه، بی‌ادبانه، بی‌شرمانه (رفتار و غیره)

an impertinent young man

یک مرد جوان بی‌ادب

She taught her children not to be impertinent.

او به فرزندانش آموخت که گستاخ نباشند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

an impertinent act

عمل بی‌ادبانه

He asked the lady impertinent questions.

او از آن خانم پرسش‌های بی‌شرمانه‌ای کرد.

adjective formal

بی‌ربط، غیرمرتبط، نامربوط، بی‌ارتباط

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

the student's impertinent question about the teacher's personal life

پرسش بی‌ربط دانش‌آموز در مورد زندگی شخصی معلم

These details are impertinent to our main goal.

این جزئیات با هدف اصلی ما بی‌ارتباط است.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد impertinent

ارجاع به لغت impertinent

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «impertinent» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/impertinent

لغات نزدیک impertinent

پیشنهاد بهبود معانی