آیکن بنر

۵۰۴ واژه‌ی ضروری در لغات دسته‌بندی‌شده

۵۰۴ واژه‌ی ضروری در لغات دسته‌بندی‌شده

مشاهده
آخرین به‌روزرسانی:

Impertinence

ɪmˈpɜːrtɪnəns ɪmˈpɜːrtɪnəns ɪmˈpɜːtɪnəns

معنی impertinence | جمله با impertinence

noun

( impertinency ) جسارت، فضولی، گستاخی، نامربوطی، بی‌ربطی، نابه‌هنگامی، بی‌موقعی، اهانت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

his impertinence toward his father

پیش‌جوابی (گستاخی) او نسبت به پدرش

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد impertinence

ارجاع به لغت impertinence

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «impertinence» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/impertinence

لغات نزدیک impertinence

پیشنهاد بهبود معانی