امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Impertinence

ɪmˈpɜːrtɪnəns ɪmˈpɜːrtɪnəns ɪmˈpɜːtɪnəns
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

noun
( impertinency ) جسارت، فضولی، گستاخی، نامربوطی، بی‌ربطی، نابه‌هنگامی، بی‌موقعی، اهانت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- his impertinence toward his father
- پیش‌جوابی (گستاخی) او نسبت به پدرش
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد impertinence

  1. noun boldness
    Synonyms:
    assurance audacity backchat back talk brazenness cheek chutzpah come-back crust disrespect disrespectfulness effrontery forwardness freshness gall guff hardihood impropriety impudence incivility insolence insolency lip nerve pertness presumption rudeness sass smart mouth wisecrack wise guy
    Antonyms:
    humility manners politeness

ارجاع به لغت impertinence

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «impertinence» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/impertinence

لغات نزدیک impertinence

پیشنهاد بهبود معانی