امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Crust

krʌst krʌst
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    crusted
  • شکل سوم:

    crusted
  • سوم‌شخص مفرد:

    crusts
  • وجه وصفی حال:

    crusting
  • شکل جمع:

    crusts

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb
کبره، کبره بستن، قسمت خشک و سخت نان، پوست نان، قشر، پوسته سخت هرچیزی، آدم جسور و بی‌ادب

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- We ate bread crusts and gave the crumbs to the chickens.
- ما پوسته‌ی نان را می‌خوردیم و درونه‌ی آن را به مرغ می‌دادیم.
- The snow had a shining crust on it.
- لایه‌ی درخشانی روی برف را پوشانده بود.
- Volcanic lava crusts as it cools.
- گدازه‌ی آتشفشانی سرد که می‌شود پوسته می‌بندند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد crust

  1. noun stiff outer layer; coating
    Synonyms:
    covering coat layer skin surface shell film rind edge border outside band hull scab bloom encrustation incrustation caking concretion integument verge

ارجاع به لغت crust

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «crust» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/crust

لغات نزدیک crust

پیشنهاد بهبود معانی