گذشتهی ساده:
crustedشکل سوم:
crustedسومشخص مفرد:
crustsوجه وصفی حال:
crustingشکل جمع:
crustsکبره، کبره بستن، قسمت خشک و سخت نان، پوست نان، قشر، پوسته سخت هرچیزی، آدم جسور و بیادب
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
We ate bread crusts and gave the crumbs to the chickens.
ما پوستهی نان را میخوردیم و درونهی آن را به مرغ میدادیم.
The snow had a shining crust on it.
لایهی درخشانی روی برف را پوشانده بود.
Volcanic lava crusts as it cools.
گدازهی آتشفشانی سرد که میشود پوسته میبندند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «crust» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/crust