با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Outside

aʊtˈsaɪd aʊtˈsaɪd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun A1
محیط

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
noun
ظاهر، نما
- He works all the time and seems to have no outside interests.
- او همیشه کار می‌کند و در ظاهر علایق دیگری ندارد.
- She seems calm on the outside.
- او در ظاهر آرام به نظر می‌رسد.
noun
حداکثر
- There's room for thirty people at the outside.
- حداکثر برای سی نفر جا هست.
adjective
بیرون، برون، خارج
- The outside of the boat needs painting.
- سطح بیرونی قایق احتیاج به نقاشی دارد.
- Outside noises distracted me.
- صداهایی که از بیرون می‌آمد حواسم را پرت کرد.
- He stood outside of the house.
- او بیرون از خانه ایستاد.
- I opened the door from the outside.
- در را از خارج باز کردم.
adjective
(امکان یا احتمال یا شانس و غیره) کم، بعید، غیرمحتمل
- He has an outside chance of winning the election.
- احتمال کمی دارد که او انتخابات را ببرد.
adjective
خارجی، برونی
- the outside layer of the ball
- لایه‌ی خارجی توپ
adjective
بالاترین، ممکن‌ترین، دست بالا
- 200 is an outside estimate.
- 200 ممکن‌ترین برآورد است.
- My outside price is $500.
- بالاترین قیمت من 500 دلار است.
adverb
به بیرون، از خارج
- an outside firm of consultants
- یک گروه مشاوره از خارج
- They can't build a refinery themselves; they need outside help.
- آن‌ها نمی‌توانندخودشان پالایشگاه بسازند و به کمک از خارج نیازمندند.
- The prisoners heard little news of the outside world.
- زندانیان اخبار کمی از خارج می‌شنیدند.
- an outside toilet
- مستراح خارج از ساختمان
preposition
روی، خارج از، طرف خارج هر چیز
- The address was written on the outside of the box.
- نشانی روی جعبه نوشته شده بود.
- outside repairs
- تعمیرات خارج (از ساختمان)
preposition
به‌جز
- Outside of one old servant, he lives alone.
- به‌جز یک نوکر پیر کس دیگری با او زندگی نمی‌کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد outside

  1. adjective external
    Synonyms: alfresco, alien, apart from, away from, exterior, extramural, extraneous, extreme, farther, farthest, foreign, furthest, open-air, out, outdoor, outer, outermost, outward, over, surface
    Antonyms: central, inside, internal, middle
  2. adjective slight, slim
    Synonyms: distant, faint, far, marginal, negligible, off, remote, slender, small, unlikely
    Antonyms: certain, definite, good, likely, sure
  3. noun exterior; out-of-doors
    Synonyms: appearance, covering, facade, face, front, integument, open, open air, outdoors, seeming, sheath, skin, surface, topside, without
    Antonyms: center, indoors, inside, interior, middle

Collocations

  • at the outside

    حداکثر، در بیشترین حد

  • on the outside

    (انگلیس) نوار وسط جاده یا خیابان، نوار میانی

  • outside of

    1- خارج، بیرون، در بیرون، بیرون از 2- (عامیانه) به جز، به غیر

Idioms

  • think outside the box

    خارج‌از چهارچوب فکر کردن، از زوایای جدید نگریستن، خلاقانه فکر کردن، محدودیت‌های فکری را کنار زدن

ارجاع به لغت outside

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «outside» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/outside

لغات نزدیک outside

پیشنهاد بهبود معانی