شکل جمع:
exteriorsبیرونی، خارجی، ظاهری، سطحی
The artist focused on the exterior details of the building in his painting.
هنرمند در نقاشی خود بر جزئیات بیرونی ساختمان تمرکز کرد.
Exterior to the hotel, there’s a peaceful garden where guests can relax.
در خارج هتل، باغی آرام وجود دارد که مهمانها میتوانند در آن استراحت کنند.
an exterior wall
دیوار بیرونی
the exterior features of this volcanic mountain
ویژگیهای برونی این کوه آتشفشان
exterior paint
رنگ ویژهی خارج ساختمان، رنگ ویژهی هوای آزاد
exterior forces
نیروهای اعمالشده از خارج
قسمت بیرونی، سطح خارجی، بخش ظاهری
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The exterior of the box was painted red.
بیرون جعبه را رنگ قرمز زده بودند.
The car’s exterior was scratched after the accident.
سطح خارجی ماشین پساز تصادف خش برداشته بود.
the exterior of a soccer ball
سطح بیرونی توپ فوتبال
a misleading exterior
ظاهری گمراهکننده
an exterior appearance of happiness
ظاهری حاکی از شادی
ظاهر خشن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «exterior» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/exterior