Interior

ɪnˈtɪriər ɪnˈtɪəriə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    interiors

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective countable B2
درونی، داخلی، دور از مرز، دور از کرانه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- interior communication
- ارتباط داخلی
- the interior structure of a cell
- ساختمان درونی سلول
- interior markets
- بازارهای داخلی
- Ministry of the Interior
- وزارت کشور
- an interior lake
- دریاچه‌ی درون سرزمینی
- the interior meaning of this poem
- معنی باطنی این شعر
- an interior monologue
- (ادبیات) تک‌گویی باطنی
- the interior of a house
- درون یک خانه
- The interior of the box was painted red.
- درون جعبه قرمز رنگ شده بود.
- the interior of Australia
- درون سرزمین استرالیا
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد interior

  1. adjective inside, central
    Synonyms: autogenous, domestic, endogenous, gut, home, in-house, inland, inner, innermost, internal, intimate, inward, private, remote, secret, visceral, viscerous, within
    Antonyms: exterior, external, outer, outside
  2. noun center, core
    Synonyms: belly, bosom, contents, heart, heartland, innards, inner parts, inside, internals, intrinsicality, lining, marrow, midst, pith, pulp, soul, substance, viscera, within
    Antonyms: exterior, exteriority, outside

ارجاع به لغت interior

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «interior» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/interior

لغات نزدیک interior

پیشنهاد بهبود معانی