فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Inward

ˈɪnwərd ˈɪnwəd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun adjective adverb
    درونی، تویی، داخلی، (مجازاً) باطنی، ذاتی، داخل رونده، دین‌دار، پرهیزکار، رام، درون
    • - an inward smile
    • - لبخند درونی
    • - Ships that were trying to run either inward or outward through the blockade.
    • - کشتی‌هایی که سعی می‌کردند با گذشتن از خط محاصره داخل یا خارج شوند.
    • - the inward and outward flow of information
    • - جریان درون‌سوی و برون‌سوی اطلاعات
    • - inward peace
    • - آرامش درونی
    • - He lives an inward and unmaterial life.
    • - او دارای یک زندگی معنوی و غیرمادی است.
    • - that man's inward struggle
    • - کشمکش وجدانی (درونی) آن مرد
    • - Her fears began to turn inward.
    • - هراس‌های او کم‌کم درونی می‌شدند.
    • - The play invites the audience to be inward with the characters.
    • - نمایش، تماشاچیان را تشویق به یکدلی با بازیگران می‌کند.
    • - a shy and inward person
    • - آدم کم‌رو و تودار
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد inward

  1. adjective ingoing
    Synonyms: entering, inbound, incoming, infiltrating, inflowing, inpouring, penetrating, through
    Antonyms: outgoing, outward
  2. adjective private
    Synonyms: confidential, hidden, inmost, inner, innermost, inside, intellectual, interior, internal, intimate, personal, privy, psychological, religious, secret, spiritual
    Antonyms: outward, public

ارجاع به لغت inward

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inward» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/inward

لغات نزدیک inward

پیشنهاد بهبود معانی