فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Inward

ˈɪnwərd ˈɪnwəd

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective adverb

درونی، تویی، داخلی، (مجازاً) باطنی، ذاتی، داخل رونده، دین‌دار، پرهیزکار، رام، درون

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

an inward smile

لبخند درونی

Ships that were trying to run either inward or outward through the blockade.

کشتی‌هایی که سعی می‌کردند با گذشتن از خط محاصره داخل یا خارج شوند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

the inward and outward flow of information

جریان درون‌سوی و برون‌سوی اطلاعات

inward peace

آرامش درونی

He lives an inward and unmaterial life.

او دارای یک زندگی معنوی و غیرمادی است.

that man's inward struggle

کشمکش وجدانی (درونی) آن مرد

Her fears began to turn inward.

هراس‌های او کم‌کم درونی می‌شدند.

The play invites the audience to be inward with the characters.

نمایش، تماشاچیان را تشویق به یکدلی با بازیگران می‌کند.

a shy and inward person

آدم کم‌رو و تودار

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد inward

  1. adjective ingoing
    Synonyms:
    incoming entering inbound inflowing inpouring penetrating infiltrating through
    Antonyms:
    outgoing outward
  1. adjective private
    Synonyms:
    personal secret confidential intimate internal inner inside hidden inmost interior spiritual intellectual psychological religious innermost privy
    Antonyms:
    public outward

ارجاع به لغت inward

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inward» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/inward

لغات نزدیک inward

پیشنهاد بهبود معانی