خشم، عصبانیت، دلخوری، ناخشنودی، نارضایتی
He was full of bitterness after he lost his job.
پس از آنکه کارش را از دست داد، بسیار عصبانی بود.
Just under the surface in every prison lie the tensions and bitterness of prison life.
زیر پوست هر زندان، خشم و تنش ناشی از زندگی در زندان نهفته است.
(طعم و مزه) تلخی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The lime juice imparts a slight bitterness.
آب لیموترش کمی مزهی تلخی دارد.
The flowers of the hop plant add bitterness to the beer.
گلهای گیاه رازک، به آبجو تلخی میبخشند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bitterness» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bitterness