گذشتهی ساده:
painedشکل سوم:
painedسومشخص مفرد:
painsوجه وصفی حال:
painingشکل جمع:
painsدرد، رنج، زحمت، محنت
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
Her pains have begun.
درد زایمان او آغاز شده است.
Prisoners were forbidden to approach the gate under pain of death.
زندانیان را با تهدید به مجازات مرگ از نزدیک شدن به دروازه بر حذر داشته بودند.
to take pains with one's work
در کار خود سخت کوشیدن
Her harsh words give me pain.
حرفهای خشن او مرا رنج میدهد.
His conduct caused me the deepest pain.
رفتار او مرا عمیقاً رنج میداد.
the pain of separation
رنج جدایی
Despite the aspirins he is still in pain.
با وجود آسپرینها هنوز هم درد دارد.
I felt no pain.
دردی احساس نکردم.
chest pain
درد قفسهی سینه (مربوط به قلب)
a pain on the left side of my head
دردی در طرف چپ سرم
آسیب زدن، اذیت کردن، به درد آوردن، رنج دادن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
It pains her to have to obey unfair laws.
اجبار به اطاعت از قوانین ظالمانه او را رنج میدهد.
It pains me to see a sick friend.
دیدن دوست بیمار مرا رنج میدهد.
The bullet wound pained him for weeks.
زخم گلوله هفتهها درد میکرد.
درد کشیدن، اذیت شدن، رنج کشیدن
با تنبیه، با تهدید به، با کیفر
درد جانفرسا، درد جانکاه، درد طاقتفرسا
1- درد احساس نکردن 2- (عامیانه) مست بودن
نابرده رنج گنج میسر نمیشود
سرخر بزرگ، مزاحم، ناخوشایند
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «pain» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pain