آیکن بنر

گرامر مختصر و مفید فست‌دیکشنری

گرامر مختصر و مفید فست‌دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۸ آبان ۱۴۰۴

    Pain

    peɪn peɪn

    گذشته‌ی ساده:

    pained

    شکل سوم:

    pained

    سوم‌شخص مفرد:

    pains

    وجه وصفی حال:

    paining

    شکل جمع:

    pains

    معنی pain | جمله با pain

    noun countable uncountable A2

    درد (فیزیکی)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی پیشرفته

    مشاهده

    Her pains have begun.

    درد زایمان او آغاز شده است.

    Despite the aspirins he is still in pain.

    باوجود آسپرین‌ها هنوز هم درد دارد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    to take pains with one's work

    در کار خود سخت کوشیدن

    I felt no pain.

    دردی احساس نکردم.

    chest pain

    درد قفسه‌ی سینه (مربوط به قلب)

    a pain on the left side of my head

    دردی در طرف چپ سرم

    noun countable uncountable B2

    درد، رنج

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری

    Her harsh words give me pain.

    حرف‌های خشن او مرا رنج می‌دهد.

    His conduct caused me the deepest pain.

    رفتار او مرا عمیقاً رنج می‌داد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Prisoners were forbidden to approach the gate under pain of death.

    زندانیان را با تهدید به مجازات مرگ از نزدیک شدن به دروازه بر حذر داشته بودند.

    the pain of separation

    رنج جدایی

    verb - transitive formal

    آزردن، ناراحت کردن، رنج دادن، آسیب زدن

    It pains her to have to obey unfair laws.

    اجبار به اطاعت از قوانین ظالمانه، او را رنج می‌دهد.

    It pains me to see a sick friend.

    دیدن دوست بیمار مرا رنج می‌دهد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The bullet wound pained him for weeks.

    زخم گلوله هفته‌ها درد می‌کرد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد pain

    1. noun physical suffering
      Synonyms:
      hurt ache discomfort soreness misery trouble illness sickness distress injury affliction irritation wound agony torment torture fever cramp burn sting strain tenderness gripe pang throb twinge spasm convulsion laceration malady crick stitch prick throe smarting tingle catch
      Antonyms:
      health well-being comfort good health
    1. noun mental suffering
      Synonyms:
      suffering misery distress sadness grief woe hurt worry anguish torment agony affliction anxiety bitterness heartache tribulation torture wretchedness despondency malaise travail shock martyrdom rack
      Antonyms:
      happiness joy pleasure cheer well-being
    1. noun problem
      Synonyms:
      trouble bother annoyance nuisance irritation vexation aggravation pest bore effort drag exertion
    1. verb bother, trouble
      Synonyms:
      worry annoy irritate upset trouble vex hurt distress harm afflict suffer grieve discomfort harass torment injure wound gall chafe strain stress ache smart sting irk rile aggrieve agonize ail anguish bite chasten constrain convulse cut to the quick exasperate excruciate gripe harrow hit where one lives inflame nick prick punish rack sadden throb tingle torture
      Antonyms:
      help aid assist please assuage

    Collocations

    on (or upon or under) pain of

    با تنبیه، با تهدید به، با کیفر

    excruciating pain

    درد جان‌فرسا، درد جان‌کاه، درد طاقت‌فرسا

    ease the pain

    تسکین دادن درد، کم کردن درد

    experience pain

    درد کشیدن، احساس درد کردن

    alleviate pain

    تسکین دادن درد

    Collocations بیشتر

    inflict pain

    درد وارد کردن، باعث درد شدن

    lessen pain

    کاهش درد

    pain subsides

    درد فروکش می‌کند، درد کاهش می‌یابد

    racked with pain

    دردمند، از درد به خود پیچیدن، درد شدید داشتن

    relieve pain

    تسکین دادن درد

    sharp pain

    درد شدید و تیز

    soothe pain

    تسکین دادن درد، آرام کردن درد

    suffer from pain

    درد کشیدن، از درد رنج بردن

    unbearable pain

    درد غیرقابل تحمل

    cause pain

    باعث درد شدن، درد ایجاد کردن

    complain of pain

    شکایت از درد

    constant pain

    درد مداوم

    cry of pain

    فریاد درد

    Idioms

    feel no pain

    1- درد احساس نکردن 2- (عامیانه) مست بودن

    no pain, no gain

    نابرده رنج گنج میسر نمی‌شود

    pain in the neck

    سرخر بزرگ، مزاحم، ناخوشایند

    لغات هم‌خانواده pain

    noun
    pain
    adjective
    pained, painful
    verb - transitive
    pain
    adverb
    painfully

    سوال‌های رایج pain

    گذشته‌ی ساده pain چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده pain در زبان انگلیسی pained است.

    شکل سوم pain چی میشه؟

    شکل سوم pain در زبان انگلیسی pained است.

    شکل جمع pain چی میشه؟

    شکل جمع pain در زبان انگلیسی pains است.

    وجه وصفی حال pain چی میشه؟

    وجه وصفی حال pain در زبان انگلیسی paining است.

    سوم‌شخص مفرد pain چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد pain در زبان انگلیسی pains است.

    ارجاع به لغت pain

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «pain» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pain

    لغات نزدیک pain

    • - paillard
    • - paillette
    • - pain
    • - pain in the neck
    • - pain subsides
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    New York nevertheless nail technician navigator NBD nell nero growth stimulate still water stewardship stoplight sponge solitary platitude تکذیب تکذیب کردن حمام ساقی ماهی تهی‌خار ماهی دیواربین ماهی جنگجو ماهی گوپی ماهی تترانئون ماهی‌ماهی ماهی پلاتی ماهی دم‌شمشیری لپ‌تاپ قاروقور قباد
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.