آیکن بنر

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید
آخرین به‌روزرسانی:

Pain

peɪn peɪn

گذشته‌ی ساده:

pained

شکل سوم:

pained

سوم‌شخص مفرد:

pains

وجه وصفی حال:

paining

شکل جمع:

pains

معنی pain | جمله با pain

noun countable uncountable A2

درد (فیزیکی)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی پیشرفته

مشاهده

Her pains have begun.

درد زایمان او آغاز شده است.

Despite the aspirins he is still in pain.

باوجود آسپرین‌ها هنوز هم درد دارد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

to take pains with one's work

در کار خود سخت کوشیدن

I felt no pain.

دردی احساس نکردم.

chest pain

درد قفسه‌ی سینه (مربوط به قلب)

a pain on the left side of my head

دردی در طرف چپ سرم

noun countable uncountable B2

درد، رنج

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

Her harsh words give me pain.

حرف‌های خشن او مرا رنج می‌دهد.

His conduct caused me the deepest pain.

رفتار او مرا عمیقاً رنج می‌داد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Prisoners were forbidden to approach the gate under pain of death.

زندانیان را با تهدید به مجازات مرگ از نزدیک شدن به دروازه بر حذر داشته بودند.

the pain of separation

رنج جدایی

verb - transitive formal

آزردن، ناراحت کردن، رنج دادن، آسیب زدن

It pains her to have to obey unfair laws.

اجبار به اطاعت از قوانین ظالمانه، او را رنج می‌دهد.

It pains me to see a sick friend.

دیدن دوست بیمار مرا رنج می‌دهد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The bullet wound pained him for weeks.

زخم گلوله هفته‌ها درد می‌کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد pain

Collocations

on (or upon or under) pain of

با تنبیه، با تهدید به، با کیفر

excruciating pain

درد جان‌فرسا، درد جان‌کاه، درد طاقت‌فرسا

ease the pain

تسکین دادن درد، کم کردن درد

experience pain

درد کشیدن، احساس درد کردن

alleviate pain

تسکین دادن درد

Collocations بیشتر

inflict pain

درد وارد کردن، باعث درد شدن

lessen pain

کاهش درد

pain subsides

درد فروکش می‌کند، درد کاهش می‌یابد

racked with pain

دردمند، از درد به خود پیچیدن، درد شدید داشتن

relieve pain

تسکین دادن درد

sharp pain

درد شدید و تیز

soothe pain

تسکین دادن درد، آرام کردن درد

suffer from pain

درد کشیدن، از درد رنج بردن

unbearable pain

درد غیرقابل تحمل

cause pain

باعث درد شدن، درد ایجاد کردن

complain of pain

شکایت از درد

constant pain

درد مداوم

cry of pain

فریاد درد

Idioms

feel no pain

1- درد احساس نکردن 2- (عامیانه) مست بودن

no pain, no gain

نابرده رنج گنج میسر نمی‌شود

pain in the neck

سرخر بزرگ، مزاحم، ناخوشایند

لغات هم‌خانواده pain

  • noun
    pain
  • verb - transitive
    pain

سوال‌های رایج pain

گذشته‌ی ساده pain چی میشه؟

گذشته‌ی ساده pain در زبان انگلیسی pained است.

شکل سوم pain چی میشه؟

شکل سوم pain در زبان انگلیسی pained است.

شکل جمع pain چی میشه؟

شکل جمع pain در زبان انگلیسی pains است.

وجه وصفی حال pain چی میشه؟

وجه وصفی حال pain در زبان انگلیسی paining است.

سوم‌شخص مفرد pain چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد pain در زبان انگلیسی pains است.

ارجاع به لغت pain

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pain» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آبان ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pain

لغات نزدیک pain

پیشنهاد بهبود معانی