با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Harrow

ˈheroʊ ˈhærəʊ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - transitive verb - intransitive
    چنگک زمین صاف‌کن و ریشه جمع‌کن، کلوخ‌شکن، با چنگک زمین را صاف کردن، آزردن، زخم کردن، جریحه‌دار کردن، غارت کردن، آشفته کردن
    • - They first plough the land and then harrow it.
    • - اول زمین را شخم می‌زنند؛ سپس کلوخ‌شکنی و صاف می‌کنند.
    • - a harrowing experience
    • - تجربه‌ای دلخراش
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد harrow

  1. verb To use a harrow on land
    Synonyms: drag, dig, disk, cultivate
  2. verb To torment
    Synonyms: tormenting, depredate, despoil, havoc, loot, pillage, trying, plunder, ransack, rape, ravage, sack, spoliate, nerve-racking, strip, spoil
  3. noun
    Synonyms: cultivator

Idioms

  • harrow hell

    (قدیمی - در مورد عیسی) وارد شدن به دوزخ و نجات دادن پیامبران و نیکان پیش از مسیحیت

ارجاع به لغت harrow

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «harrow» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/harrow

لغات نزدیک harrow

پیشنهاد بهبود معانی