با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Havoc

ˈhævək ˈhævək
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun adverb
    خرابی، غارت، ویران کردن
    • - the havoc and loss of life caused by the earthquake
    • - ویرانی عظیم و مرگ و میر ناشی از زلزله
    • - The children created havoc in my house.
    • - بچه‌ها در خانه‌ی من زمین و آسمان را به هم دوختند.
    • - The flood played havoc with the village.
    • - سیل دهکده را نابود کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد havoc

  1. noun chaotic situation
    Synonyms: calamity, cataclysm, catastrophe, chaos, confusion, damage, desolation, despoiling, destruction, devastation, dilapidation, disorder, disruption, loss, mayhem, plunder, rack and ruin, ravages, ruination, shambles, vandalism, waste, wreck, wreckage
    Antonyms: peace

Collocations

  • cry havoc

    1- (در اصل) به قشون فرمان چپاول دادن، اجازه‌ی تاراج دادن 2- خطرات آینده را پیش‌گویی کردن، از آینده‌ی شومی آگاهی دادن

  • play havoc with

    کاملاً ویران کردن، به‌کلی خراب کردن، با خاک یکسان کردن

ارجاع به لغت havoc

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «havoc» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/havoc

لغات نزدیک havoc

پیشنهاد بهبود معانی