شکل جمع:
desolationsویرانی، خرابی، تنگی، دلتنگی، پریشانی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the desolation caused by the fire
خرابی ناشی از آتشسوزی
Their house had an appearance of desolation.
خانهی آنها ظاهر مخروبهای داشت.
The desolation of a family that has lost everything in war.
فلاکت خانوادهای که همهچیز خود را در جنگ از دست داده است.
a cry of desolation
فریادی حاکی از اندوه
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «desolation» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/desolation