امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Desolation

ˌdesəˈleɪʃn̩ ˌdesəˈleɪʃn̩
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    desolations

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
ویرانی، خرابی، تنگی، دلتنگی، پریشانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- the desolation caused by the fire
- خرابی ناشی از آتش‌سوزی
- Their house had an appearance of desolation.
- خانه‌ی آن‌ها ظاهر مخروبه‌ای داشت.
- The desolation of a family that has lost everything in war.
- فلاکت خانواده‌ای که همه‌چیز خود را در جنگ از دست داده است.
- a cry of desolation
- فریادی حاکی از اندوه
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد desolation

  1. noun uninhabitated area; barrenness
    Synonyms:
    bareness bleakness desert devastation dissolution extinction forlornness isolation loneliness ruin solitariness solitude waste wildness wreck
    Antonyms:
    civilization
  1. noun distress, unhappiness
    Synonyms:
    anguish dejection despair gloom gloominess loneliness melancholy misery mourning sadness sorrow woe wretchedness
    Antonyms:
    cheer comfort happiness joy

ارجاع به لغت desolation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «desolation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/desolation

لغات نزدیک desolation

پیشنهاد بهبود معانی