۵۰٪ تخفیف دانشجویی برای اشتراک هوش مصنوعی تا پایان تیر 🧑🏻‍🎓
آخرین به‌روزرسانی:

Desert

ˈdezɚt dɪˈzɜrt ˈdezət dɪˈzɜːt

گذشته‌ی ساده:

deserted

شکل سوم:

deserted

سوم‌شخص مفرد:

deserts

وجه وصفی حال:

deserting

شکل جمع:

deserts

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable A2

جغرافیا بیابان، صحرا، کویر

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده

We were lost in the desert.

ما در بیابان گم شدیم.

Most of North Africa is covered by a huge desert.

قسمت اعظم آفریقای شمالی از صحرای بزرگی تشکیل شده است.

verb - intransitive verb - transitive

ترک کردن محل خدمت، ترک وظیفه کردن (بدون اجازه و بدون قصد بازگشت)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

The soldier decided to desert his unit.

این سرباز تصمیم گرفت یگانش را ترک کند.

He deserted his unit, and after a while was captured and punished.

او یگان خود را ترک کرد و پس‌از چندی گرفتار و تنبیه شد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The consequences of deserting can be severe in a time of war.

عواقب ترک وظیفه در زمان جنگ می‌تواند شدید باشد.

verb - transitive

ول کردن، ترک کردن، رها کردن (در شرایط سخت بدون تصمیم برای بازگشت)

He deserted his wife and children and followed a dancer all the way to France.

او زن و بچه‌ی خود را ترک کرد و دنبال رقاصی به فرانسه رفت.

As the enemy approached, the people deserted the city and took refuge in the mountains.

دشمن که نزدیک شد مردم شهر را رها کردند و به کوهستان‌ها پناه بردند.

verb - transitive

ناپدید شدن، از دست رفتن، رها کردن، ترک کردن (شجاعت، اعتمادبه‌نفس و...)

He wanted to speak up, but the words deserted him at the last moment.

می‌خواست حرف بزند، اما واژه‌ها در آخرین لحظه رهایش کردند.

Her usual calmness deserted her when she heard the bad news.

آرامش همیشگی‌اش وقتی خبر بد را شنید، ناپدید شد.

adjective

متروک، خالی‌از‌سکنه، بی‌آب‌وعلف

The factory stood in a desert industrial zone, forgotten by time.

کارخانه در منطقه‌ی صنعتی متروکه‌ای قرار داشت که درطول زمان فراموش شده بود.

They were stranded on a desert island with no sign of rescue.

آن‌ها در جزیره‌ای خالی‌از‌سکنه گیر افتاده بودند و نشانی از نجات نبود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a deserted village

دهکده‌ی متروک (خالی از سکنه)

a deserted place

بیغوله، جای متروکه، سوت و کور

adjective

بیابانی، صحرایی، کویری

The desert animals were well-adapted to survive in such harsh conditions.

حیوانات صحرایی برای زنده ماندن در چنین شرایط سختی به‌خوبی سازگار بودند.

Desert climates usually have hot days and cold nights.

اقلیم‌های بیابانی معمولاً روزهای گرم و شب‌های سرد دارند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

desert climate

آب‌وهوای بیابانی

noun countable

لیاقت، شایستگی، شایندگی، سزاواری، سزندگی (معمولاً به‌صورت جمع می‌آید)

he got this job on grounds of deserts rather than family connections

او این شغل را به واسطه‌ی لیاقت به دست آورد، نه رابطه‌ی خانوادگی

Justice rewards and punishes according to desert.

عدالت برحسب شایستگی تنبیه و تشویق می‌کند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد desert

  1. adjective barren, uncultivated
    Synonyms:
    bare wild infertile unproductive sterile desolate uninhabited waste untilled uncultivated arid solitary lonely
    Antonyms:
    productive fertile cultivated
  1. noun wasteland; dry area
    Synonyms:
    wilderness wild barren land barren arid region wasteland sand dunes flats badland Sahara lava bed solitude
    Antonyms:
    wetland
  1. verb abandon, defect
    Synonyms:
    leave abandon quit go forsake depart escape flee split defect renounce relinquish strand jilt betray chuck bolt vacate resign take off bail out decamp light walk pull out go AWOL cop out duck maroon throw over run out on sneak off check out opt out give up go back on help play truant crawl out beach tergiversate leave high and dry leave stranded leave in the lurch go over the hill go west violate oath take a hike apostatize
    Antonyms:
    stay aid help assist support come back
  1. noun something justly deserved.
    Synonyms:
    reward due Often used in plural: comeuppance abandonment guerdon abdication abrogation abscondence recompense absentation absquatulation apostasy defection wage desertion meed merit renunciation tergiversation
  1. verb to leave military service, one's post, etc.
    Synonyms:
    abandon defect forsake abscond decamp leave be absent without leave abandon one's post sneak-off make-off run away from duty abdicate run away from military service absquatulate go AWOL barren bolt violate one's oath leave unlawfully deserved elope go over the hill flee rat quit take French leave merited play-truant punishment relinquish renege throw over renounce reward run away from sand split tergiversate wasteland desolate
    Antonyms:
    stay obey arable fertile cultivated do one's duty. See syn. study at abandon.abandon productive ocean water come back do one's duty help aid assist support
  1. verb to abandon in time of trouble
    Synonyms:
    forsake apostatize defect leave renegade tergiversate turn quit rat

Idioms

get one's just deserts

به سزای خود رسیدن، تقاص پس دادن

rats desert a sinking ship

هنگام خطر آدم‌های ترسو (از همه زودتر) فرار می‌کنند

سوال‌های رایج desert

معنی desert به فارسی چی میشه؟

کلمه "desert" در زبان انگلیسی معانی و کاربردهای مختلفی دارد که بسته به زمینه و نوع استفاده، ممکن است متفاوت باشد. این کلمه به طور کلی به دو معنی اصلی اشاره دارد: "بیابان" و "ترک کردن" یا "رها کردن". در ادامه به بررسی این دو معنی و نکات جالب مربوط به آن‌ها پرداخته می‌شود.

بیابان (Desert)

در اولین معنی، "desert" به محیط‌های خشک و بی‌حیات اشاره دارد که معمولاً با آب و هوای گرم و کمبود بارش مشخص می‌شوند. بیابان‌ها می‌توانند ویژگی‌های جغرافیایی و اکولوژیکی خاصی داشته باشند. برخی از معروف‌ترین بیابان‌های جهان شامل بیابان صحرا در شمال آفریقا، بیابان ساهارا، و بیابان آتاکاما در شیلی هستند.

بیابان‌ها معمولاً با دمای بالا در روز و دمای پایین در شب مشخص می‌شوند. این تغییرات دما به دلیل کمبود رطوبت و پوشش گیاهی است. همچنین، بیابان‌ها می‌توانند حیات وحش خاصی داشته باشند که به شرایط سخت این محیط‌ها عادت کرده‌اند. به عنوان مثال، حیواناتی مانند شتر، مارها و برخی گونه‌های پرندگان می‌توانند در این مناطق زندگی کنند.

ترک کردن یا رها کردن (Desert)

در معنی دوم، "desert" به عمل ترک کردن یا رها کردن چیزی یا کسی اشاره دارد. به عنوان مثال، اگر کسی یک موقعیت، وظیفه یا مسئولیت را ترک کند، می‌توان گفت که آن شخص "deserted" آن موقعیت است. این کاربرد معمولاً جنبه منفی دارد و به عدم وفاداری یا عدم انجام وظیفه اشاره می‌کند.

در تاریخ، واژه "desert" در زمینه‌های مختلفی مانند نظامی نیز استفاده شده است. به عنوان مثال، اگر یک سرباز در میدان جنگ از گروه خود فرار کند، او را "deserter" می‌نامند. این عمل معمولاً با مجازات‌های سنگینی همراه است.

نکات جالب

- تفاوت‌های معنایی: در زبان انگلیسی، "desert" به عنوان یک اسم به معنی بیابان و به عنوان یک فعل به معنی ترک کردن استفاده می‌شود. این دو معنی کاملاً متفاوت بوده و گاهی ممکن است باعث ایجاد سوءتفاهم شود.

- هجی و تلفظ: واژه "desert" به عنوان اسم به صورت /ˈdɛzərt/ و به عنوان فعل به صورت /dɪˈzɜrt/ تلفظ می‌شود. این تفاوت در تلفظ می‌تواند به یادگیری زبان‌آموزان کمک کند تا از کاربرد صحیح این کلمه مطمئن شوند.

- استفاده در ادبیات: در ادبیات، واژه "desert" به عنوان نماد نیز استفاده می‌شود. بیابان‌ها معمولاً به عنوان نماد تنهایی، جدایی و سفرهای روحی در آثار ادبی به کار می‌روند.

- فرهنگ‌ها و بیابان‌ها: در فرهنگ‌های مختلف، بیابان‌ها و زندگی در آن‌ها با داستان‌ها و اسطوره‌های خاصی گره خورده‌اند. به عنوان مثال، در فرهنگ بومیان آمریکا، بیابان‌ها به عنوان مکان‌های مقدس تلقی می‌شوند.

گذشته‌ی ساده desert چی میشه؟

گذشته‌ی ساده desert در زبان انگلیسی deserted است.

شکل سوم desert چی میشه؟

شکل سوم desert در زبان انگلیسی deserted است.

شکل جمع desert چی میشه؟

شکل جمع desert در زبان انگلیسی deserts است.

وجه وصفی حال desert چی میشه؟

وجه وصفی حال desert در زبان انگلیسی deserting است.

سوم‌شخص مفرد desert چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد desert در زبان انگلیسی deserts است.

ارجاع به لغت desert

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «desert» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/desert

لغات نزدیک desert

پیشنهاد بهبود معانی