آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۵ آبان ۱۴۰۴

    Quit

    kwɪt kwɪt

    گذشته‌ی ساده:

    quit

    شکل سوم:

    quit

    سوم‌شخص مفرد:

    quits

    وجه وصفی حال:

    quitting

    معنی quit | جمله با quit

    verb - transitive B1

    ول کردن، ترک کردن، دست کشیدن (از انجام کار یا عادت و غیره)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    If they don't give a raise, I will quit my job.

    اگر اضافه‌حقوق ندهند، کارم را ول می‌کنم.

    He quit school and became a carpenter.

    او مدرسه را ترک کرد و نجار شد.

    verb - transitive B1

    ترک کردن (جایی)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

    Suddenly he quitted the room.

    ناگهان اتاق را ترک کرد.

    In the spring, the Lors quit the plains and go to the mountains.

    در بهار لرها دشت‌ها را ترک می‌کنند و به کوهستان‌ها می‌روند.

    verb - transitive

    کامپیوتر بستن (برنامه)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کامپیوتر

    مشاهده

    I always forget to quit all my applications before shutting down the computer.

    همیشه فراموش می‌کنم پیش از خاموش کردن رایانه، همه‌ی برنامه‌هایم را ببندم.

    I tried to quit the game.

    سعی کردم بازی را ببندم.

    verb - transitive

    دادن، پس دادن، بازپرداخت کردن (بدهی و غیره)

    I am going to quit all my debts.

    همه‌ی قرض‌های خودم را خواهم داد.

    He borrowed some money from me, but he promised to quit soon.

    او مقداری پول از من قرض کرد اما قول داد آن را به‌زودی پس بدهد.

    verb - transitive

    خود را از چیزی رها کردن، خود را از چیزی فارغ کردن

    He learned to quit himself of fear.

    یاد گرفت که خود را از ترس رها کند.

    She tried to quit herself of anxiety.

    او سعی کرد خود را از اضطراب فارغ کند.

    verb - transitive

    قدیمی رفتار کردن

    boys quitting themselves like men

    پسرانی که مانند مردها رفتار می‌کنند

    Quit yourselves like men, and keep fighting.

    مانند مردان رفتار کنید و به مبارزه ادامه دهید.

    verb - intransitive

    دست از کار کشیدن

    I can't believe she quit without giving notice.

    نمی‌توانم باور کنم که او بدون اطلاع قبلی دست از کار کشید.

    Despite the challenges, she refused to quit.

    علی‌رغم چالش‌ها، حاضر نشد دست از کار بکشد.

    verb - intransitive

    از کار افتادن

    Due to a mechanical failure, the engine quit.

    به دلیل نقص مکانیکی، موتور از کار افتاد.

    The engine quit suddenly.

    موتور ناگهان از کار افتاد.

    verb - intransitive

    تسلیم شدن

    She was determined not to quit.

    مصمّم بود که تسلیم نشود.

    After hours of trying, she finally decided to quit.

    پس از ساعت‌ها تلاش، سرانجام تصمیم گرفت تسلیم شود.

    adjective

    آزاد، رها

    The decision to retire early granted him the freedom to be quit of all further work responsibilities.

    تصمیم به بازنشستگی پیش‌ازموعد به او این آزادی را داد که از تمام مسئولیت‌های کاری دیگر رها شود.

    The court ruled that the company was quit and owed no further penalties.

    دادگاه حکم داد که شرکت آزاد است و هیچ جریمه‌ی دیگری بدهکار نیست.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    quit of sorrow, drunk with joy

    از غم آزاد، سرمست و شاد

    noun

    کناره‌گیری، ترک شغل

    His quit opened up new opportunities for him.

    کناره‌گیری او فرصت‌های جدیدی را برایش باز کرد.

    His sudden quit shocked everyone in the office.

    با ترک شغل ناگهانی او همه در دفتر یکّه خوردند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد quit

    1. verb abandon, leave
      Synonyms:
      leave go depart drop exit withdraw give up relinquish resign desert vacate renounce surrender forsake pull out evacuate retire abdicate cut out take off push off drop out bow out check out walk out on leave flat throw over run out on decamp get off take a walk blow book hang it up leave hanging
      Antonyms:
      stay remain come
    1. verb stop doing something
      Synonyms:
      stop end cease discontinue give up leave off drop terminate conclude halt suspend resign retire withdraw knock off cut it out desist break off wind up wrap up abandon give over leave call it quits call it a day pack in secede surcease give notice hang it up get on the wagon take the cure kick the habit quit cold kick over sew up
      Antonyms:
      continue complete finish persevere do

    Collocations

    be quit of somebody (or something)

    از شر کسی (یا چیزی) راحت شدن

    quit school

    ترک‌تحصیل کردن، مدرسه را ول کردن

    سوال‌های رایج quit

    گذشته‌ی ساده quit چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده quit در زبان انگلیسی quit است.

    شکل سوم quit چی میشه؟

    شکل سوم quit در زبان انگلیسی quit است.

    وجه وصفی حال quit چی میشه؟

    وجه وصفی حال quit در زبان انگلیسی quitting است.

    سوم‌شخص مفرد quit چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد quit در زبان انگلیسی quits است.

    ارجاع به لغت quit

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «quit» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/quit

    لغات نزدیک quit

    • - quisling
    • - quislingism
    • - quit
    • - quit school
    • - quitch
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    self-determination seldom solidarity same here spectral splentic stand the test of time start from scratch bus start over strongly recommend subconsciously arrange cognation piccalilli عدلیه تفاصیل مبادی آداب پیراهن پرنده پا بلوط بازو آشغال ماهی شمشیری ماهی هادوک ماهی کف‌زی ماهی اسنپر ماهی سی بس ماهی فرشته‌ای
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.