آیکن بنر

زبان‌ روسی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌ روسی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Quit

kwɪt kwɪt

گذشته‌ی ساده:

quit

شکل سوم:

quit

سوم‌شخص مفرد:

quits

وجه وصفی حال:

quitting

معنی quit | جمله با quit

verb - transitive B1

ول کردن، ترک کردن، دست کشیدن (از انجام کار یا عادت و غیره)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح متوسط

مشاهده

If they don't give a raise, I will quit my job.

اگر اضافه‌حقوق ندهند، کارم را ول می‌کنم.

He quit school and became a carpenter.

او مدرسه را ترک کرد و نجار شد.

verb - transitive B1

ترک کردن (جایی)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

Suddenly he quitted the room.

ناگهان اتاق را ترک کرد.

In the spring, the Lors quit the plains and go to the mountains.

در بهار لرها دشت‌ها را ترک می‌کنند و به کوهستان‌ها می‌روند.

verb - transitive

کامپیوتر بستن (برنامه)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کامپیوتر

مشاهده

I always forget to quit all my applications before shutting down the computer.

همیشه فراموش می‌کنم پیش از خاموش کردن رایانه، همه‌ی برنامه‌هایم را ببندم.

I tried to quit the game.

سعی کردم بازی را ببندم.

verb - transitive

دادن، پس دادن، بازپرداخت کردن (بدهی و غیره)

I am going to quit all my debts.

همه‌ی قرض‌های خودم را خواهم داد.

He borrowed some money from me, but he promised to quit soon.

او مقداری پول از من قرض کرد اما قول داد آن را به‌زودی پس بدهد.

verb - transitive

خود را از ... رها کردن، خود را از ... فارغ کردن (ترس و غیره)

He learned to quit himself of fear.

یاد گرفت که خود را از ترس رها کند.

She tried to quit herself of anxiety.

او سعی کرد خود را از اضطراب فارغ کند.

verb - transitive

قدیمی رفتار کردن

boys quitting themselves like men

پسرانی که مانند مردها رفتار می‌کنند

Quit yourselves like men, and keep fighting.

مانند مردان رفتار کنید و به مبارزه ادامه دهید.

verb - intransitive

دست از کار کشیدن

I can't believe she quit without giving notice.

نمی‌توانم باور کنم که او بدون اطلاع قبلی دست از کار کشید.

Despite the challenges, she refused to quit.

علی‌رغم چالش‌ها، حاضر نشد دست از کار بکشد.

verb - intransitive

از کار افتادن

Due to a mechanical failure, the engine quit.

به دلیل نقص مکانیکی، موتور از کار افتاد.

The engine quit suddenly.

موتور ناگهان از کار افتاد.

verb - intransitive

تسلیم شدن

She was determined not to quit.

مصمّم بود که تسلیم نشود.

After hours of trying, she finally decided to quit.

پس از ساعت‌ها تلاش، سرانجام تصمیم گرفت تسلیم شود.

adjective

آزاد، رها

quit of sorrow, drunk with joy

از غم آزاد، سرمست و شاد

The decision to retire early granted him the freedom to be quit of all further work responsibilities.

تصمیم به بازنشستگی پیش‌ازموعد به او این آزادی را داد که از تمام مسئولیت‌های کاری دیگر رها شود.

noun

کناره‌گیری، ترک شغل

His quit opened up new opportunities for him.

کناره‌گیری او فرصت‌های جدیدی را برایش باز کرد.

His sudden quit shocked everyone in the office.

با ترک شغل ناگهانی او همه در دفتر یکّه خوردند.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد quit

Collocations

be quit of somebody (or something)

از شر کسی (یا چیزی) راحت شدن

quit school

ترک‌تحصیل کردن، مدرسه را ول کردن

سوال‌های رایج quit

گذشته‌ی ساده quit چی میشه؟

گذشته‌ی ساده quit در زبان انگلیسی quit است.

شکل سوم quit چی میشه؟

شکل سوم quit در زبان انگلیسی quit است.

وجه وصفی حال quit چی میشه؟

وجه وصفی حال quit در زبان انگلیسی quitting است.

سوم‌شخص مفرد quit چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد quit در زبان انگلیسی quits است.

ارجاع به لغت quit

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «quit» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/quit

لغات نزدیک quit

پیشنهاد بهبود معانی