ول کردن، ترک کردن، دست کشیدن (از انجام کار یا عادت و غیره)
If they don't give a raise, I will quit my job.
اگر اضافهحقوق ندهند، کارم را ول میکنم.
He quit school and became a carpenter.
او مدرسه را ترک کرد و نجار شد.
ترک کردن (جایی)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Suddenly he quitted the room.
ناگهان اتاق را ترک کرد.
In the spring, the Lors quit the plains and go to the mountains.
در بهار لرها دشتها را ترک میکنند و به کوهستانها میروند.
کامپیوتر بستن (برنامه)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کامپیوتر
I always forget to quit all my applications before shutting down the computer.
همیشه فراموش میکنم پیش از خاموش کردن رایانه، همهی برنامههایم را ببندم.
I tried to quit the game.
سعی کردم بازی را ببندم.
دادن، پس دادن، بازپرداخت کردن (بدهی و غیره)
I am going to quit all my debts.
همهی قرضهای خودم را خواهم داد.
He borrowed some money from me, but he promised to quit soon.
او مقداری پول از من قرض کرد اما قول داد آن را بهزودی پس بدهد.
خود را از ... رها کردن، خود را از ... فارغ کردن (ترس و غیره)
He learned to quit himself of fear.
یاد گرفت که خود را از ترس رها کند.
She tried to quit herself of anxiety.
او سعی کرد خود را از اضطراب فارغ کند.
قدیمی رفتار کردن
boys quitting themselves like men
پسرانی که مانند مردها رفتار میکنند
Quit yourselves like men, and keep fighting.
مانند مردان رفتار کنید و به مبارزه ادامه دهید.
دست از کار کشیدن
I can't believe she quit without giving notice.
نمیتوانم باور کنم که او بدون اطلاع قبلی دست از کار کشید.
Despite the challenges, she refused to quit.
علیرغم چالشها، حاضر نشد دست از کار بکشد.
از کار افتادن
Due to a mechanical failure, the engine quit.
به دلیل نقص مکانیکی، موتور از کار افتاد.
The engine quit suddenly.
موتور ناگهان از کار افتاد.
تسلیم شدن
She was determined not to quit.
مصمّم بود که تسلیم نشود.
After hours of trying, she finally decided to quit.
پس از ساعتها تلاش، سرانجام تصمیم گرفت تسلیم شود.
آزاد، رها
quit of sorrow, drunk with joy
از غم آزاد، سرمست و شاد
The decision to retire early granted him the freedom to be quit of all further work responsibilities.
تصمیم به بازنشستگی پیشازموعد به او این آزادی را داد که از تمام مسئولیتهای کاری دیگر رها شود.
کنارهگیری، ترک شغل
His quit opened up new opportunities for him.
کنارهگیری او فرصتهای جدیدی را برایش باز کرد.
His sudden quit shocked everyone in the office.
با ترک شغل ناگهانی او همه در دفتر یکّه خوردند.
be quit of somebody (or something)
از شر کسی (یا چیزی) راحت شدن
ترکتحصیل کردن، مدرسه را ول کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «quit» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/quit