امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Abdicate

ˈæbdɪkeɪt ˈæbdɪkeɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    abdicated
  • شکل سوم:

    abdicated
  • سوم‌شخص مفرد:

    abdicates
  • وجه وصفی حال:

    abdicating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

واگذار کردن، تفویض کردن، ترک گفتن، محروم کردن (از‌)، کناره‌گیری کردن، استعفا دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- Mohammad Alishah was forced to abdicate.
- محمد‌علی‌شاه وادار به استعفا شد.
- to abdicate an opinion
- از عقیده‌ای صرف‌نظر کردن
- A father who abdicates his son.
- پدری که پسر خود را عاق می‌کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد abdicate

  1. verb give up a right, position, or power
    Synonyms:
    abandon abjure abnegate bag it bail out cede demit drop forgo give up leave leave high and dry leave holding the bag leave in the lurch opt out quit quitclaim relinquish renounce resign retire sell out step down surrender vacate waive withdraw yield
    Antonyms:
    assert assume challenge claim defend defy hold maintain remain retain treasure usurp

ارجاع به لغت abdicate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «abdicate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/abdicate

لغات نزدیک abdicate

پیشنهاد بهبود معانی