امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Claim

kleɪm kleɪm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    claimed
  • شکل سوم:

    claimed
  • سوم‌شخص مفرد:

    claims
  • وجه وصفی حال:

    claiming
  • شکل جمع:

    claims

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B2
ادعا کردن، مدعی شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- She claimed that the ring was hers.
- او ادعا کرد که انگشتر مال اوست.
- They came, it is claimed, because they were invited.
- ادعا می‌شود که آن‌ها چون دعوت شده بودند آمدند.
verb - transitive
مطالبه کردن، درخواست کردن، طلب کردن، تقاضا کردن، خواستار شدن
- He claimed his father's confiscated property.
- او املاک مصادره شده‌ی پدرش را می‌خواست.
- The striking workers are claiming a pay raise.
- کارگران اعتصابی خواستار اضافه مزد هستند.
- He laid claim to half of the company's assets.
- او خواستار نیمی از دارایی شرکت شد.
noun countable
ادعا، مطالبه، دعوی، درخواست، تقاضا
- Do you have any claims concerning the ownership of this jewel?
- آیا ادعایی نسبت به مالکیت این جواهر دارید؟
- The claim that aliens exist has been a topic of debate for decades.
- ادعای وجود موجودات فضایی دهه‌ها موضوع بحث بوده است.
- The claim that the earth is flat has been debunked by numerous scientific studies.
- مطالعات علمی متعدد، ادعای مسطح بودن زمین را رد کرده است.
- After the fire, the company faced millions of dollars in claims.
- پس از آتش‌سوزی شرکت با میلیون‌ها دلار ادعای خسارت مواجه شد.
noun countable
حق، حق مطالبه
- They denied her legal claim.
- حق قانونی او را نادیده گرفتند.
- a hereditary claim
- حق موروثی
verb - transitive
گرفتن (جان)
- The war claimed the lives of many innocent civilians.
- این جنگ جان بسیاری از غیرنظامیان بی‌گناه را گرفت.
- The terrorist attack claimed the lives of dozens of people.
- این حمله‌ی تروریستی جان ده‌ها نفر را گرفت.
verb - transitive
برعهده گرفتن (مسئولیت و پرداخت و غیره اما مشخص نیست که صحت دارد یا خیر و بیشتر به ادعا شبیه است)
- The terrorists claimed responsibility for the bombing.
- تروریست‌ها مسئولیت بمب‌گذاری را به عهده گرفتند.
- The suspect claimed responsibility for the robbery, but the police were skeptical of his confession.
- مظنون مسئولیت این سرقت را بر عهده گرفت اما پلیس در اعترافات او تردید داشت.
verb - transitive
خواستن، نیاز داشتن، طلبیدن (توجه و علاقه و غیره)
- A problem that claims attention.
- مسئله‌ای که درخور توجه است (توجه می‌طلبد).
- Teaching and writing claim almost all of my time.
- تدریس و نگارش تقریباً همه‌ی وقت مرا می‌طلبد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد claim

  1. noun property, right demanded or reserved
    Synonyms:
    affirmation allegation application assertion birthright call case counterclaim declaration demand dibs due entreaty interest lien part petition plea postulation prerogative pretense pretension privilege profession protestation reclamation request requirement requisition suit title ultimatum
  1. verb demand, maintain property or right
    Synonyms:
    adduce advance allege ask assert believe call for challenge collect declare defend exact have dibs on something hit hit up hold hold out for insist justify knock lay claim to need pick up pop the question postulate pretend profess pronounce require requisition solicit stake out take uphold vindicate
    Antonyms:
    deny disclaim question

Collocations

  • lay claim to

    مدعی شدن، خواستار شدن، از آن خود دانستن

ارجاع به لغت claim

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «claim» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/claim

لغات نزدیک claim

پیشنهاد بهبود معانی