با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Insist

ɪnˈsɪst ɪnˈsɪst
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    insisted
  • شکل سوم:

    insisted
  • سوم شخص مفرد:

    insists
  • وجه وصفی حال:

    insisting

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - transitive verb - intransitive B1
    اصرار ورزیدن، پاپی شدن، سماجت کردن، تکیه کردن، پافشاری کردن
    • - She insisted upon the truth of her words.
    • - او روی صحت گفته‌های خود پافشاری کرد.
    • - He insisted that he was completely innocent.
    • - او مصرانه ادعا می‌کرد که کاملاً بی‌گناه است.
    • - He insisted on going.
    • - او اصرار به رفتن کرد.
    • - I said "no" but he insisted.
    • - گفتم «نه»؛ ولی او پافشاری کرد.
    • - The workers may insist that he be fired.
    • - ممکن است کارگران اخراج او را خواستار شوند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد insist

  1. verb order and expect; claim
    Synonyms: assert, asseverate, aver, be firm, contend, demand, hold, importune, lay down the law, maintain, persist, press, reiterate, repeat, request, require, stand firm, swear, take a stand, urge, vow
    Antonyms: endure, forget, tolerate

لغات هم‌خانواده insist

ارجاع به لغت insist

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «insist» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/insist

لغات نزدیک insist

پیشنهاد بهبود معانی