فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Insist

ɪnˈsɪst ɪnˈsɪst

گذشته‌ی ساده:

insisted

شکل سوم:

insisted

سوم‌شخص مفرد:

insists

وجه وصفی حال:

insisting

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive B1

اصرار ورزیدن، پاپی شدن، سماجت کردن، تکیه کردن، پافشاری کردن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه‌ی ضروری

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

She insisted upon the truth of her words.

او روی صحت گفته‌های خود پافشاری کرد.

He insisted that he was completely innocent.

او مصرانه ادعا می‌کرد که کاملاً بی‌گناه است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He insisted on going.

او اصرار به رفتن کرد.

I said "no" but he insisted.

گفتم «نه»؛ ولی او پافشاری کرد.

The workers may insist that he be fired.

ممکن است کارگران اخراج او را خواستار شوند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد insist

  1. verb order and expect; claim
    Synonyms:
    require demand request claim expect repeat assert maintain hold urge press reiterate contend swear vow aver persist be firm stand firm take a stand importune lay down the law asseverate
    Antonyms:
    tolerate endure forget

لغات هم‌خانواده insist

  • verb - transitive
    insist

ارجاع به لغت insist

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «insist» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/insist

لغات نزدیک insist

پیشنهاد بهبود معانی