آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۵ اسفند ۱۴۰۳

    Maintain

    meɪnˈteɪn meɪnˈteɪn

    گذشته‌ی ساده:

    maintained

    شکل سوم:

    maintained

    سوم‌شخص مفرد:

    maintains

    وجه وصفی حال:

    maintaining

    معنی maintain | جمله با maintain

    verb - transitive B2

    نگه داشتن، برقرار داشتن، نگه داری کردن، ابقا کردن، ادامه دادن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه

    مشاهده

    Eat enough food to maintain your health.

    آن‌قدر خوراک بخور که سلامتی خود را حفظ کنی.

    We wish to maintain our friendly relations with them.

    ما خواستار حفظ روابط دوستانه با آن‌ها هستیم.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Two complete hospitals are maintained for the poor.

    دو بیمارستان کامل به مستمندان اختصاص داده شده‌ است.

    Maintain your speed at 100 kilometers per hour.

    سرعت خودت را روی صد کیلومتر در ساعت ثابت نگه‌ دار.

    This tribe maintains its native customs with ceremonial dances.

    این قبیله از راه رقص‌های مذهبی رسوم محلی خود را حفظ می‌کند.

    His income is not enough to maintain two wives and seven children.

    درآمد او برای نگهداری از دو زن و هفت فرزند کافی نیست.

    People wish not only to maintain their present standard of living but to raise it too.

    مردم نه تنها می‌خواهند سطح زندگی فعلی خود را حفظ کنند، بلکه می‌خواهند آن را بالاتر هم ببرند.

    He maintains three daughters at university.

    او خرج تحصیل دانشگاهی هر سه دخترش را می‌دهد.

    He stubbornly maintained his views.

    او با سرسختی روی عقاید خود ایستادگی کرد.

    to maintain law and order

    نظم و قانون عمومی را حفظ کردن

    verb - transitive B2

    نگهداری کردن، رسیدگی کردن (به جاده، دستگاه، ساختمان و...)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

    The government is responsible for maintaining roads.

    دولت مسئول نگهداری از جاده‌ها است.

    The city struggles to maintain its aging infrastructure.

    شهر در نگهداری زیرساخت‌های فرسوده‌اش با مشکل مواجه است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    It's expensive to maintain a classic car.

    رسیدگی کردن به ماشین کلاسیک پرهزینه است.

    The government should maintain the public parks.

    دولت باید از پارک‌های عمومی نگهداری کند.

    A well-maintained hospital.

    بیمارستانی که خوب اداره می‌شود.

    verb - transitive C2

    مدعی بودن، باور داشتن، معتقد بودن، اصرار داشتن، پافشاری کردن (بر باور)

    She has always maintained that her son is innocent.

    او همیشه بر این عقیده بوده است که پسرش بی‌گناه است.

    The company maintains that their product is safe for consumers.

    این شرکت ادعا می‌کند که محصول آن‌ها برای مصرف‌کنندگان بی‌خطر است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The suspect maintains that he acted in self-defense.

    متهم باور دارد که از خود دفاع کرده است.

    Despite the evidence, he continues to maintain his innocence.

    باوجود شواهد، او همچنان بر بی‌گناهی خود پافشاری می‌کند.

    Some people still maintain that the earth is flat.

    برخی از مردم هنوز معتقدند که زمین مسطح است.

    verb - transitive

    مراقبت کردن، رسیدگی کردن، حمایت کردن (با فراهم کردن غذا و چیزهای ضروری دیگر)

    Can this small business maintain its employees through the slow season?

    آیا این کسب‌وکار کوچک می‌تواند از کارمندان خود در فصل کم‌رونق حمایت کند؟

    The charity works to maintain orphans and vulnerable children.

    این موسسه‌ی خیریه برای مراقت از یتیمان و کودکان آسیب‌پذیر تلاش می‌کند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He works two jobs to maintain his elderly parents.

    او دو شغل کار می‌کند تا به والدین سالخورده‌ی خود رسیدگی کند.

    They struggle to maintain their family on a single income.

    آن‌ها برای تأمین مخارج خانواده‌ی خود با درآمدی واحد تلاش می‌کنند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد maintain

    1. verb care for, keep up
      Synonyms:
      keep continue preserve support sustain protect save retain control manage look after take care of provide nurture cultivate repair guard finance supply advance carry on keep going go on with uphold conserve prolong renew persevere perpetuate
      Antonyms:
      neglect ignore
    1. verb assert, claim; argue for
      Synonyms:
      say state declare insist hold affirm allege profess contend claim aver advocate defend justify vindicate uphold stress emphasize argue for fight for back support stand by correct rectify right report attest asseverate avow persist protest plead for champion
      Antonyms:
      forget discard desert condemn

    لغات هم‌خانواده maintain

    • noun
      maintenance
    • verb - transitive
      maintain

    سوال‌های رایج maintain

    گذشته‌ی ساده maintain چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده maintain در زبان انگلیسی maintained است.

    شکل سوم maintain چی میشه؟

    شکل سوم maintain در زبان انگلیسی maintained است.

    وجه وصفی حال maintain چی میشه؟

    وجه وصفی حال maintain در زبان انگلیسی maintaining است.

    سوم‌شخص مفرد maintain چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد maintain در زبان انگلیسی maintains است.

    ارجاع به لغت maintain

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «maintain» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/maintain

    لغات نزدیک maintain

    • - mainstream
    • - mainstreaming
    • - maintain
    • - maintain eye contact
    • - maintain quality
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.