با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Maintain

meɪnˈteɪn meɪnˈteɪn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    maintained
  • شکل سوم:

    maintained
  • سوم‌شخص مفرد:

    maintains
  • وجه وصفی حال:

    maintaining

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B2
نگه داشتن، برقرار داشتن، نگه داری کردن، ابقا کردن، ادامه دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- Eat enough food to maintain your health.
- آن‌قدر خوراک بخور که سلامتی خود را حفظ کنی.
- We wish to maintain our friendly relations with them.
- ما خواستار حفظ روابط دوستانه با آن‌ها هستیم.
- Two complete hospitals are maintained for the poor.
- دو بیمارستان کامل به مستمندان اختصاص داده شده‌ است.
- Maintain your speed at 100 kilometers per hour.
- سرعت خودت را روی صد کیلومتر در ساعت ثابت نگه‌ دار.
- This tribe maintains its native customs with ceremonial dances.
- این قبیله از راه رقص‌های مذهبی رسوم محلی خود را حفظ می‌کند.
- His income is not enough to maintain two wives and seven children.
- درآمد او برای نگهداری از دو زن و هفت فرزند کافی نیست.
- People wish not only to maintain their present standard of living but to raise it too.
- مردم نه تنها می‌خواهند سطح زندگی فعلی خود را حفظ کنند، بلکه می‌خواهند آن را بالاتر هم ببرند.
- He maintains three daughters at university.
- او خرج تحصیل دانشگاهی هر سه دخترش را می‌دهد.
- The government is responsible for maintaining roads.
- دولت مسئول نگهداری از جاده‌ها است.
- A well-maintained hospital.
- بیمارستانی که خوب اداره می‌شود.
- He stubbornly maintained his views.
- او با سرسختی روی عقاید خود ایستادگی کرد.
- to maintain law and order
- نظم و قانون عمومی را حفظ کردن
نمونه‌جمله‌های بیشتر
verb - transitive
مدعی بودن
- She has always maintained that her son is innocent.
- او همیشه بر این عقیده بوده است که پسرش بی‌گناه است.
- Some people still maintain that the earth is flat.
- برخی از مردم هنوز معتقدند که زمین مسطح است.
verb - transitive
حمایت کردن از
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد maintain

  1. verb care for, keep up
    Synonyms: advance, carry on, conserve, continue, control, cultivate, finance, go on with, guard, keep, keep going, look after, manage, nurture, perpetuate, persevere, preserve, prolong, protect, provide, renew, repair, retain, save, supply, support, sustain, take care of, uphold
    Antonyms: ignore, neglect
  2. verb assert, claim; argue for
    Synonyms: advocate, affirm, allege, asseverate, attest, aver, avow, back, champion, contend, correct, declare, defend, emphasize, fight for, hold, insist, justify, persist, plead for, profess, protest, rectify, report, right, say, stand by, state, stress, uphold, vindicate
    Antonyms: condemn, desert, discard, forget

لغات هم‌خانواده maintain

ارجاع به لغت maintain

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «maintain» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/maintain

لغات نزدیک maintain

پیشنهاد بهبود معانی