گذشتهی ساده:
backedشکل سوم:
backedسومشخص مفرد:
backsوجه وصفی حال:
backingشکل جمع:
backsتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
جا زدن، عدول کردن، عقبنشینی کردن
عقبنشینی کردن، عقب کشیدن
1- کنارهگیری کردن، جا زدن، کنار رفتن 2- عهدشکنی کردن
عهدشکنی کردن، بیوفایی کردن، خیانت کردن، عدول کردن، خلف وعده کردن، زیر حرف زدن، زیر قول خود زدن، حرف خود را عوض کردن
برگشتن، پس آمدن
پس دادن
آرام گرفتن، استراحت کردن، سخت نگرفتن
به عقب رفتن، جا افتادن
سود کاری را به همان کار زدن، سود مرکب کردن
جلوگیری کردن، مانع شدن
(ساعت را) عقب کشیدن
عقب انداختن
خرج برداشتن
(قیمت) پایین آوردن
عقبنشینی کردن
لغو کردن، فسخ کردن، باطل ساختن
(مصرف یا هزینه) کاهش دادن، کاستن، کم کردن
پس دادن، برگرداندن
کمک دادن، همکاری کردن، همبخشی کردن
مراجعت کردن، بازگشتن، برگشتن، بازآمدن
برگشتن به حالت قبل، دوباره رواج یافتن، دوباره باب شدن
برگرداندن، پس دادن
ترقی و پیشرفت را عقب انداختن، باعث تأخیر شدن
گستاخانه پاسخ دادن، حاضر جوابی کردن
تکیه کردن به باخت تیم دیگر برای راهیابی به فصل بعدی
پشت وسیلهای به چیزی بودن
مشرف بودن به چیزی از پشت
پشتورو کردن وسیلهای از فاصلهی محدود
دبه کردن، جا زدن
بر هم زدن، لغو کردن
برگرداندن
به یاد کسی آوردن
بازگشتن
پس گرفتن، بازیافتن
تلافی کردن، انتقام گرفتن
کنار رفتن، کنار کشیدن، رفتن از جایی به جای دیگر
انتقام گرفتن، تلافی کردن
مجددا ارتباط برقرار کردن، دوباره علاقمند شدن
به جایی برگشتن، مراجعه کردن
فاصله را حفظ کردن
استراحت کردن
حیرتزده کردن
(مشروبات الکلی) سر کشیدن، لاجرعه نوشیدن
رد کردن، نپذیرفتن
به گذشته فکر کردن
سر جای خود گذاشتن
عقب انداختن، موکول کردن
(ساعت) عقب کشیدن
(کسی را با ماشین) به خانه رساندن
(فیلم یا کاست را) به عقب برگرداندن
مرجوع کردن، پس فرستادن
یادآوری کردن
عقب ایستادن، عقب رفتن
حرف خود را پس گرفتن
گذشته را به یاد آوردن
ادامه دادن رابطه
پس گرفتن چیزی
پس دادن (جنس خریداری شده)
برگشتن
برگشتن به وضعیت قبل
مانع شدن
با شرایط قبلی خود را تطبیق دادن
تا باز کردن
مجدداً تماس گرفتن
به جای اول خود برگشتن
بازپرداخت کردن
تلافی کردن، جبران کردن
سرمایهگذاری مجدد
با سختی جلو رفتن و انجام دادن
کاهش دادن، کم کردن
تأمل کردن، دست نگه داشتن
پا پس کشیدن
به خاطر آوردن
(پس از رکود، پسرفت) بازگشت کردن، دوباره گُل کردن، دوباره قد راست کردن
bat around (or bat back and forth)
به تفصیل مورد بحث قرار دادن، دقیقاً بررسی کردن
پس زدن، عقب نشاندن
جلو دهان خود را گرفتن، از حرف زدن خودداری کردن
تلفنی جواب دادن، متقابلاً تلفن زدن
بازخواندن، به مراجعت دعوت کردن
1- به گذشته رجوع کردن، عطف به گذشته کردن 2- به اجداد خود شباهت داشتن
جلو گریه یا احساسات خود را گرفتن
(انگلیس) به زور یا ترفند پس گرفتن
(گیاه) تا ریشه خشکیدن
1- تا کردن یا لا زدن 2- (از همان راه آمده) بازگشتن
عقب کشیدن، عقب نشستن، پس کشیدن
(فوتبال امریکایی) عقب رفتن به منظور پراندن توپ، قهقراروی
عقبنشینی کردن، پسکشیدن
1- دوباره پناه بردن، ملتمس شدن به 2- عقبنشینی کردن به
متقابلا جنگیدن، مبارزه کردن، مقابله به مثل کردن، متقابلا حمله کردن
برای جلوگیری از بروز چیزی جنگیدن یا تلاش کردن
(مثلاً به واسطهی کمرویی یا ترس) در جای خود ایستادن، جلو نرفتن
(سخن یا اندیشه) بازگشتن به، عطف کردن به
ضربهی متقابل زدن، پس زدن، تلافی کردن
1- از افشا یا اقرار خودداری کردن، بروز ندادن، در خود نگه داشتن
2- بخشی از چیزی را نگه داشتن یا ندادن
(از بیماری یا نومیدی یا شکست و غیره) بهبودی حاصل کردن، بهبود یافتن
آغاز به بازگشت کردن، مراجعت را شروع کردن
پیشجوابی کردن، حاضرجوابی کردن، تو روی کسی ایستادن
win (something or someone) back
(چیزی یا شخصی را) دوباره یافتن (با تلاش)، دوباره بهدست آوردن، باز یافتن
کتبی پاسخ دادن
کمتر مصرف کردن
از سر گرفتن، مجددا شروع کردن، مجددا ارتباط برقرار کردن، دوباره علاقمند شدن
مجددا رشد کردن، دوباره روییدن
عقب رفتن، عقبنشینی کردن
چند روز پیش
درعقب، در پشت، به سوی پشت
نفس خود را بازیافتن (پس از تقلا و غیره)
turn (or set or put) the clock back
1- (عقربهی) ساعت را به عقب کشیدن 2- به زمان گذشته بازگشتن، به قهقرا رفتن
از مسافت دور (در عقب)، از مدتها پیش
(کشتی بادبانی) ویراژ دادن، به چپ و راست رفتن
پس و پیش، عقب و جلو، از یک سو به سوی دیگر، در رفتوآمد بودن (حرکت در یک جهت و سپس در جهت مخالف)
برگردید به جای قبلی خود!، به جای خود برگردید!
1- (قایقرانی) با پارو یا پروانهی موتور قایق را به عقب راندن، در جهت عکس راندن 2- از ادعای خود صرفنظر کردن، مجاب شدن، تصدیق کردن، لنگ انداختن
بیمار بودن، بستری بودن، بیچاره بودن، به زانو درآمدن
یواشکی، بدون اطلاع شخص ذینفع، نامردانه
دست از سر کسی برداشتن، (کسی را) به حال خود گذاشتن، کوتاه آمدن، بیخیال شدن، دست برداشتن، تنها گذاشتن
(عامیانه) 1- عصبانی کردن یا شدن 2- پافشاری کردن، سماجت کردن
1- پشت کردن (به نشان خشم یا تحقیر و غیره) 2- نادیده گرفتن، بیاعتنایی کردن، مأیوس کردن
در تنگنا، در شرایط سخت، در موقعیت خطیر
(در مسابقهی اسبدوانی) روی اسب بازنده شرطبندی کردن، (مجازی) طرف بازنده را گرفتن، از بازنده حمایت کردن، راه غلط رفتن، اشتباه محاسبه کردن، شریک بد گزیدن
از اول، از خان اول، دوباره از سر
کمر (کسی یا چیزی را) شکستن، از پای در آوردن
cast one's mind back to a time in the past
به زمان گذشته اندیشیدن، در فکر گذشته بودن
pay a person back in the same coin
معاملهی به مثل کردن، اقدام متقابل کردن، تقاص گرفتن
بیتأثیر، بیواکنش
واقعبین شدن، از عرش به زیر آمدن
(عامیانه) 1- اعتیاد 2- هر مسئله یا وسواس ناراحتکننده
(انگلیس- عامیانه) انتقام گرفتن، به حساب کسی رسیدن
1- تشویق، تحسین، تسلی 2- تشویق کردن، تحسین کردن، تسلی کردن
(عامیانه) به شدت کتک زدن یا شکست دادن یا نکوهش کردن
برای خود دردسر درست کردن، خود را در مخمصه قرار دادن
you scratch my back and i'll scratch yours
اگر تو به من کمک کنی من هم به تو کمک خواهم کرد
be no skin off one's back (or nose)
(عامیانه) عین خیال کسی نبودن، اصلاً به کسی آسیب نرساندن
(به منظور تشویق و غیره) دست بر شانه یا پشت کسی زدن
از پشت به کسی خنجر زدن، به اعتماد کسی خیانت کردن
the last straw (that breaks the camel's back)
آخرین کاه (که کمر شتر را میشکند)، رسیدن کارد به استخوان، تجاوز از حد
راه فرار نداشتن، در شرایط سخت قرار گرفتن، در دردسر افتادن، در تنگنا بودن، سخت گرفتار بودن، مستأصل بودن، راه برگشت نداشتن
پشت کسی، مخفیانه، پشت سر کسی (کاری کردن یا چیزی گفتن)
به خانهی اول برگشتن، از خانهی اول شروع کردن
از رفتن کسی خوشحال شدن، از تمام شدن چیزی خوشحال بودن
سر خانهی اول برگشتن، از اول شروع کردن، به نقطهی شروع برگشتن
سر خانهی اول برگشتن، از اول شروع کردن (به این معنا که طرح یا ایدهی قبلی با شکست مواجه شده و مجدداً باید از نو شروع کرد و یا رویکرد جدیدی ارائه داد)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «back» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/back