گذشتهی ساده:
backedشکل سوم:
backedسومشخص مفرد:
backsوجه وصفی حال:
backingشکل جمع:
backsعقب، پس، به عقب، در عقب، از عقب
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
Please step back.
لطفاً به عقب برگردید.
The children ran back to their parents with excitement.
بچهها با هیجان به سمت والدین خود دویدند.
She looked back at him with a smile.
با لبخند به او نگاه کرد.
The car slowly backed into the parking spot.
ماشین بهآرامی به محل پارک برگشت.
متقابلاً، در عوض
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
If she hits her, She'll hit him back.
اگر او را بزند، متقابلاً او را خواهد زد.
If we hit him, He'll hit us back.
اگر او را بزنیم، او متقابلاً ما را خواهد زد.
در پاسخ
I'm busy now - can I call you back?
الان سرم شلوغ است - میتوانم بعداً با شما تماس بگیرم؟
I wrote to Susan several days ago, but she hasn't written back yet.
چند روز پیش برای سوزان نامه نوشتم اما او هنوز پاسخی نداده است.
پشت، عقب
in the back of the room
در عقب اتاق
the back of a knife
پشت چاقو، لبهی کند چاقو
the back of the hand
پشت دست
the back of a carpet
پشت فرش
کالبدشناسی پشت (بهویژه از گردن تا انتهای ستون فقرات)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کالبدشناسی
My back hurts.
پشتم درد میکند.
He has a tattoo on his back.
روی پشتش تتو دارد.
The chair has good support for your back.
این صندلی تکیهگاه خوبی برای پشت شما دارد.
ورزش بک، عقب (بازیکن یا پستی به همین نام در برخی ورزشها مثل فوتبال و فوتبال آمریکایی و راگبی)
The fans cheered as the back scored a goal.
وقتی بک گل زد هواداران تشویق کردند.
The quarterback handed off the ball to the running back.
کوارتربک توپ را به بازیکن عقب در حال دویدن داد.
پشتیبانی کردن، حمایت کردن، طرفداری کردن
He is backed by labor unions.
اتحادیههای کارگری او را پشتیبانی میکنند.
He always backs his friends in times of need.
او همیشه در مواقع ضروری از دوستانش حمایت میکند.
backed by Bank Melli
تضمین شده از سوی بانک ملی
He backed up his brother's statements.
او اظهارات برادرش را تأیید کرد.
روی ... شرطبندی کردن، روی ... شرط بستن (اسب و غیره)
We should back that horse.
باید روی آن اسب شرط ببندیم.
The gambler chose to back the underdog in the match.
قمارباز ترجیح داد در مسابقه روی بازیکن ضعیف شرطبندی کند.
I decided to back my favorite team in the championship game.
تصمیم گرفتم روی تیم محبوبم در بازی قهرمانی شرطبندی کنم.
عقبعقب رفتن، پسپس رفتن، عقبعقب راندن، پسپس راندن، عقب راندن
He backed into the room.
عقبعقب وارد اتاق شد.
She backed the car into the garage.
ماشین را عقبعقب به داخل گاراژ راند.
پشت ... را پوشاندن (اغلب برای قویتر یا ضخیمتر کردن آن)
The artist backed the canvas.
هنرمند پشت بوم را پوشاند.
You should always back your photos with acid-free paper to prevent damage.
برای جلوگیری از آسیب، همیشه باید عکسهای خود را با کاغذ بدون اسید بپوشانید.
پشتی، عقبی، عقب، پشت
The back entrance is easier to access than the front one.
دسترسی به ورودی پشتی راحتتر از ورودی جلویی است.
The back door was left open all day.
در عقب کل روز باز بود.
The back entrance to the building is for employees only.
ورودی پشتی ساختمان فقط برای کارمندان است.
عقبافتاده، معوقه (اجاره و مالیات و غیره)
The back taxes on the property were finally paid in full.
مالیات عقبافتادهی ملک سرانجام بهطور کامل پرداخت شد.
a back rent
اجارهی معوقه
پشتی، تکیهگاه (صندلی)
Usually a stool does not have a back.
معمولاً سهپایه پشتی ندارد.
The back of the bench was made of wood.
تکیهگاه نیمکت چوبی بود.
پشتکار
Put some back side into the work!
پشتکار به خرج بده!
The team showed great teamwork and put their backs into finishing the project on time.
تیم کار تیمی فوقالعادهای از خود نشان داد و برای بهموقع تمام کردن پروژه پشتکار به خرج دادند.
کالبدشناسی پشت
The dog had a black back with white spots.
سگ پشتی مشکی با خالهای سفید داشت.
The horse's back was strong.
پشت اسب قوی بود.
کالبدشناسی ستون فقرات
Sitting for long periods of time can cause strain on your back.
نشستن طولانیمدت میتواند به ستون فقرات شما فشار وارد کند.
The chiropractor recommended exercises to strengthen his back.
متخصص کایروپراکتیک تمریناتی را برای تقویت ستون فقرات توصیه کرد.
ورزش کرال پشت
She is the fastest in the back on our team.
او در کرال پشت سریعترین بازیکن تیم ما است.
He always excels in the back.
او همیشه در کرال پشت عالی است.
پیش، قبل
I saw them a few years back.
چند سال پیش اونها رو دیدم.
The concert was a month back.
کنسرت یک ماه قبل بود.
She quit her job three months back.
سه ماه قبل کارش رو رها کرد.
دوردست، دورافتاده
back country
دهات دورافتاده
The back roads were quiet.
جادههای دوردست سوتوکور بود.
زبانشناسی پسین (صدا)
In the word "glove," the back vowel "o" is pronounced deep within the mouth.
در لغت glove واکهی پسین o در عمق دهان تلفظ میشود.
The back sound in the word "cough" is produced deep in the throat.
صدای پسین در لغت cough در عمق گلو تولید میشود.
به عقب، معکوس
I felt the burn in my muscles from the intense back action with oars.
احساس گرمی عضلاتم در اثر حرکت به عقب با پارو را احساس کردم.
The coach emphasized the importance of back action with oars.
مربی بر اهمیت حرکات معکوس با پارو تأکید کرد.
قدیمی (غیرجاری)
a back copy of a newspaper
نسخهی قدیمی روزنامه
The back issues of the magazine are stored in the basement.
شمارههای قدیمی مجله در زیرزمین نگهداری میشود.
تقویت کردن، تحکیم کردن، استحکام بخشیدن (اغلب با up میآید)
The witness was able to back up the victim's statement.
شاهد توانست اظهارات قربانی را تقویت کند.
The data collected in the study backed up the scientist's hypothesis.
دادههای جمعآوری شده در این پژوهش فرضیهی دانشمند را تحکیم کرد.
موسیقی همراهی کردن (اغلب با up میآید)
Can you back me up with the guitar?
آیا میتوانید با گیتار من را همراهی کنید؟
The drummer always knows how to back up the lead vocalist.
طبلزن همیشه میداند که چگونه خوانندهی اصلی را همراهی کند.
آبوهوا تغییر جهت دادن (باد) (در خلاف مسیر عقربههای ساعت)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی آبوهوا
The wind began to back as the storm approached.
با نزدیک شدن طوفان، باد شروع به تغییر جهت دادن کرد.
She predicts the wind will back.
پیشبینی میکند که باد تغییر جهت خواهد داد.
بر پشت چیزی قرار داشتن (قسمت عقب رو به سمت چیزی باشد)
The house backs up on a lake.
پشت خانه به دریاچه است.
Their house backs onto a circus.
خانهی آنها بر پشت سیرک قرار دارد.
پشتنویسی کردن، ظهرنویسی کردن (سفته و غیره)
The bank requires you to back your name on all cash withdrawals.
بانک از شما میخواهد که نام خود را در تمام فرمهای برداشت نقدی پشتنویسی کنید.
Please back the check.
لطفاً چک را ظهرنویسی کنید.
جا زدن، عدول کردن، عقبنشینی کردن
عقبنشینی کردن، عقب کشیدن
1- کنارهگیری کردن، جا زدن، کنار رفتن 2- عهدشکنی کردن
عهدشکنی کردن، بیوفایی کردن، خیانت کردن، عدول کردن، خلف وعده کردن، زیر حرف زدن، زیر قول خود زدن، حرف خود را عوض کردن
برگشتن، پس آمدن
پس دادن
آرام گرفتن، استراحت کردن، سخت نگرفتن
به عقب رفتن، جا افتادن
سود کاری را به همان کار زدن، سود مرکب کردن
جلوگیری کردن، مانع شدن
(مصرف یا هزینه) کاهش دادن، کاستن، کم کردن
مراجعت کردن، بازگشتن، برگشتن، بازآمدن
برگشتن به حالت قبل، دوباره رواج یافتن، دوباره باب شدن
برگرداندن، پس دادن
ترقی و پیشرفت را عقب انداختن، باعث تأخیر شدن
گستاخانه پاسخ دادن، حاضر جوابی کردن
تکیه کردن به باخت تیم دیگر برای راهیابی به فصل بعدی
بازگشتن
پس گرفتن، بازیافتن
تلافی کردن، انتقام گرفتن
کنار رفتن، کنار کشیدن، رفتن از جایی به جای دیگر
انتقام گرفتن، تلافی کردن
مجددا ارتباط برقرار کردن، دوباره علاقمند شدن
فاصله را حفظ کردن
استراحت کردن
به گذشته فکر کردن
عقب ایستادن، عقب رفتن
حرف خود را پس گرفتن
گذشته را به یاد آوردن
ادامه دادن رابطه
پس گرفتن چیزی
پس دادن (جنس خریداری شده)
مجدداً تماس گرفتن
به جای اول خود برگشتن
کاهش دادن، کم کردن
به خاطر آوردن
(پس از رکود، پسرفت) بازگشت کردن، دوباره گُل کردن، دوباره قد راست کردن
bat around (or bat back and forth)
به تفصیل مورد بحث قرار دادن، دقیقاً بررسی کردن
پس زدن، عقب نشاندن
جلو دهان خود را گرفتن، از حرف زدن خودداری کردن
1- به گذشته رجوع کردن، عطف به گذشته کردن 2- به اجداد خود شباهت داشتن
جلو گریه یا احساسات خود را گرفتن
(انگلیس) به زور یا ترفند پس گرفتن
(گیاه) تا ریشه خشکیدن
1- تا کردن یا لا زدن 2- (از همان راه آمده) بازگشتن
عقب کشیدن، عقب نشستن، پس کشیدن
(فوتبال امریکایی) عقب رفتن به منظور پراندن توپ، قهقراروی
(اغلب از روی ترس) بهطور ناگهانی عقب رفتن، بهطور ناگهانی به عقب پریدن
(نظامی) عقبنشینی کردن، عقب کشیدن
(مجدداً) کاهش یافتن، افت کردن، پایین آمدن، سقوط کردن، سیر نزولی پیدا کردن
1- دوباره پناه بردن، ملتمس شدن به 2- عقبنشینی کردن به
متقابلا جنگیدن، مبارزه کردن، مقابله به مثل کردن، متقابلا حمله کردن
برای جلوگیری از بروز چیزی جنگیدن یا تلاش کردن
(مثلاً به واسطهی کمرویی یا ترس) در جای خود ایستادن، جلو نرفتن
(سخن یا اندیشه) بازگشتن به، عطف کردن به
ضربهی متقابل زدن، پس زدن، تلافی کردن
1- از افشا یا اقرار خودداری کردن، بروز ندادن، در خود نگه داشتن
2- بخشی از چیزی را نگه داشتن یا ندادن
(از بیماری یا نومیدی یا شکست و غیره) بهبودی حاصل کردن، بهبود یافتن
آغاز به بازگشت کردن، مراجعت را شروع کردن
پیشجوابی کردن، حاضرجوابی کردن، تو روی کسی ایستادن
win (something or someone) back
(چیزی یا شخصی را) دوباره یافتن (با تلاش)، دوباره بهدست آوردن، باز یافتن
کتبی پاسخ دادن
کمتر مصرف کردن
از سر گرفتن، مجددا شروع کردن، مجددا ارتباط برقرار کردن، دوباره علاقمند شدن
مجددا رشد کردن، دوباره روییدن
عقب رفتن، عقبنشینی کردن
چند روز پیش
درعقب، در پشت، به سوی پشت
نفس خود را بازیافتن (پس از تقلا و غیره)
turn (or set or put) the clock back
1- (عقربهی) ساعت را به عقب کشیدن 2- به زمان گذشته بازگشتن، به قهقرا رفتن
از مسافت دور (در عقب)، از مدتها پیش
(کشتی بادبانی) ویراژ دادن، به چپ و راست رفتن
پس و پیش، عقب و جلو، از یک سو به سوی دیگر، در رفتوآمد بودن (حرکت در یک جهت و سپس در جهت مخالف)
برگردید به جای قبلی خود!، به جای خود برگردید!
1- (قایقرانی) با پارو یا پروانهی موتور قایق را به عقب راندن، در جهت عکس راندن 2- از ادعای خود صرفنظر کردن، مجاب شدن، تصدیق کردن، لنگ انداختن
بیمار بودن، بستری بودن، بیچاره بودن، به زانو درآمدن
یواشکی، بدون اطلاع شخص ذینفع، نامردانه
دست از سر کسی برداشتن، (کسی را) به حال خود گذاشتن، کوتاه آمدن، بیخیال شدن، دست برداشتن، تنها گذاشتن
(عامیانه) 1- عصبانی کردن یا شدن 2- پافشاری کردن، سماجت کردن
1- پشت کردن (به نشان خشم یا تحقیر و غیره) 2- نادیده گرفتن، بیاعتنایی کردن، مأیوس کردن
در تنگنا، در شرایط سخت، در موقعیت خطیر
(در مسابقهی اسبدوانی) روی اسب بازنده شرطبندی کردن، (مجازی) طرف بازنده را گرفتن، از بازنده حمایت کردن، راه غلط رفتن، اشتباه محاسبه کردن، شریک بد گزیدن
از اول، از خان اول، دوباره از سر
کمر (کسی یا چیزی را) شکستن، از پای در آوردن
cast one's mind back to a time in the past
به زمان گذشته اندیشیدن، در فکر گذشته بودن
pay a person back in the same coin
معاملهی به مثل کردن، اقدام متقابل کردن، تقاص گرفتن
بیتأثیر، بیواکنش
واقعبین شدن، از عرش به زیر آمدن
(عامیانه) 1- اعتیاد 2- هر مسئله یا وسواس ناراحتکننده
(انگلیس- عامیانه) انتقام گرفتن، به حساب کسی رسیدن
1- تشویق، تحسین، تسلی 2- تشویق کردن، تحسین کردن، تسلی کردن
(عامیانه) به شدت کتک زدن یا شکست دادن یا نکوهش کردن
برای خود دردسر درست کردن، خود را در مخمصه قرار دادن
you scratch my back and i'll scratch yours
اگر تو به من کمک کنی من هم به تو کمک خواهم کرد
be no skin off one's back (or nose)
(عامیانه) عین خیال کسی نبودن، اصلاً به کسی آسیب نرساندن
(به منظور تشویق و غیره) دست بر شانه یا پشت کسی زدن
از پشت به کسی خنجر زدن، به اعتماد کسی خیانت کردن
the last straw (that breaks the camel's back)
آخرین کاه (که کمر شتر را میشکند)، رسیدن کارد به استخوان، تجاوز از حد
راه فرار نداشتن، در شرایط سخت قرار گرفتن، در دردسر افتادن، در تنگنا بودن، سخت گرفتار بودن، مستأصل بودن، راه برگشت نداشتن
پشت کسی، مخفیانه، پشت سر کسی (کاری کردن یا چیزی گفتن)
به خانهی اول برگشتن، از خانهی اول شروع کردن
از رفتن کسی خوشحال شدن، از تمام شدن چیزی خوشحال بودن
سر خانهی اول برگشتن، از اول شروع کردن، به نقطهی شروع برگشتن
سر خانهی اول برگشتن، از اول شروع کردن (به این معنا که طرح یا ایدهی قبلی با شکست مواجه شده و مجدداً باید از نو شروع کرد و یا رویکرد جدیدی ارائه داد)
کلمه "back" در زبان انگلیسی یکی از واژههای چندمنظوره و پرکاربرد است که در زمینههای مختلف معنای متفاوتی دارد. در ادامه معانی، توضیحات و نکات جالب مربوط به این کلمه را بررسی خواهیم کرد.
معانی و کاربردها
1. معنی اصلی:
"Back" به معنای "پشت" یا "عقب" است. این کاربرد در توصیف موقعیت مکانی یا فاصله از یک جسم دیگر مورد استفاده قرار میگیرد. به عنوان مثال، "the back of the house" به معنای "پشت خانه" است.
2. فعل:
"Back" به عنوان یک فعل نیز استفاده میشود، به معنای "پشتیبانی کردن" یا "برگشتن". برای مثال، "I will back you up" به معنای "من از تو حمایت میکنم" است.
3. صفحات وب:
در دنیای فناوری، "back" به دکمهای اشاره دارد که کاربر را به صفحه قبلی وبسایت باز میگرداند. به عنوان مثال، "click the back button" به معنای "دکمه بازگشت را بزنید" است.
4. عبارات و اصطلاحات:
- "Back and forth": به معنای رفت و برگشت و بحث و تبادل نظر است.
- "Back to square one": به معنای بازگشت به نقطه شروع و شروع دوباره است.
- "Back off": به معنای عقبنشینی یا دوری از یک وضعیت یا فرد است.
نکات جالب
1. تاریخچه:
ریشه واژه "back" به زبانهای آلمانی و اسکاندیناوی برمیگردد. این کلمه در زبانهای مختلف معانی مشابهی دارد و نشاندهنده یک مفهوم عمیق انسانی یعنی "عقب بودن" یا "پشت سر گذاشتن" است.
2. استفاده در موسیقی:
در دنیای موسیقی، "backing vocals" به صدای پشتیبان اشاره دارد که در کنار صدای اصلی خواننده قرار میگیرد. این نوع صدا به غنای موسیقی کمک میکند و حس مشترکی را ایجاد میکند.
3. فعلهای ترکیبی:
"Back" به عنوان یک جزء در فعلهای ترکیبی نیز استفاده میشود. به عنوان مثال، "back up" به معنای "پشتیبانگیری" است و در دنیای فناوری اطلاعات برای حفظ اطلاعات استفاده میشود.
4. استفاده در ورزش:
در ورزش، به ویژه در فوتبال، "back" به بازیکنانی اشاره دارد که در دفاع بازی میکنند. این بازیکنان نقش کلیدی در جلوگیری از گل زدن حریف دارند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «back» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/back