آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۵ آبان ۱۴۰۴

    Rear

    rɪr rɪə

    گذشته‌ی ساده:

    reared

    شکل سوم:

    reared

    سوم‌شخص مفرد:

    rears

    وجه وصفی حال:

    rearing

    شکل جمع:

    rears

    معنی rear | جمله با rear

    adjective B2

    عقب، پشت، واپسین

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی پیشرفته

    مشاهده

    The rear seats can be folded down to make more space.

    صندلی‌های عقبی را می‌توان تا کرد تا فضای بیشتری ایجاد شود.

    The car’s rear window was completely shattered.

    شیشه‌ی پشتی خودرو کاملاً خرد شده بود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    the rear door

    در عقب

    the rear guard and the vanguards

    پسگامان (پس‌قراولان) و پیشگامان (پیش‌قراولان)

    the rear wheels of the car

    چرخ‌های عقب اتومبیل

    noun countable C1

    بخش عقبی، قسمت پشتی، ته

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری

    The rear of the building has six windows.

    پشت ساختمان شش پنجره دارد.

    There's a well at the rear of the house.

    در پشت خانه یک چاه وجود دارد.

    noun countable informal

    قدیمی باسن، نشیمنگاه، کون

    همچنین می‌توان از rear end استفاده کرد.

    After sitting for hours, my rear started to hurt.

    بعداز چند ساعت نشستن، باسنم درد گرفت.

    The child slipped on the ice and hit his rear hard.

    کودک روی یخ لیز خورد و محکم با نشیمنگاهش خورد.

    verb - transitive C1

    پروردن، بزرگ کردن، تربیت کردن، نگهداری کردن

    She was reared in a small village by her grandparents.

    او در روستایی کوچک توسط پدربزرگ و مادربزرگش بزرگ شد.

    Lions rear their cubs with great care and protection.

    شیرها، توله‌های خود را با دقت و مراقبت فراوان پرورش می‌دهند.

    verb - intransitive verb - transitive

    بلند شدن، بلند کردن، راست ایستادن، برافراشتن، برپا کردن

    They reared his huge statue.

    مجسمه‌ی بزرگ او را برپا کردند.

    As soon as the horse saw the snake, it reared.

    تا اسب مار را دید روی دو پا بلند شد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    David reared the flagpole in front of the building.

    دیوید چوبه‌ی پرچم را در جلو ساختمان افراشت.

    a tower rearing far into the sky

    برجی که سر برآسمان کشیده بود

    They reared a huge temple.

    آن‌ها یک معبد عظیم ساختند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد rear

    1. adjective back, end
      Synonyms:
      behind last following hind stern backward aft after posterior reverse end hindmost hindermost rearmost dorsal tail postern retral astern mizzen hinder
      Antonyms:
      front beginning
    1. noun back or end part
      Synonyms:
      back end behind bottom seat rump tail posterior backside butt hind stern reverse hind part back end tail end hindquarters afterpart back seat tush tailpiece back door rear end rearward rear guard postern heel buttocks
      Antonyms:
      front beginning
    1. verb raise young
      Synonyms:
      bring up raise nurture foster nurse care for educate train breed grow cultivate propagate
      Antonyms:
      neglect abandon
    1. verb lift, rise
      Synonyms:
      raise elevate pick up bring up take up hold up support uphold hoist uplift upraise jump spring up rise soar leap turn up tower set upright loom
      Antonyms:
      fall drop
    1. verb build
      Synonyms:
      construct erect put up raise set up fabricate uprear
      Antonyms:
      destroy

    Collocations

    at the rear

    در عقب، در پشت

    Idioms

    bring up the rear

    در عقب صف حرکت کردن، آخر از همه آمدن

    (به‌ویژه در رژه و غیره) در عقب حرکت کردن، آخر (صف یا قطار اتومبیل‌ها و غیره) بودن

    سوال‌های رایج rear

    گذشته‌ی ساده rear چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده rear در زبان انگلیسی reared است.

    شکل سوم rear چی میشه؟

    شکل سوم rear در زبان انگلیسی reared است.

    شکل جمع rear چی میشه؟

    شکل جمع rear در زبان انگلیسی rears است.

    وجه وصفی حال rear چی میشه؟

    وجه وصفی حال rear در زبان انگلیسی rearing است.

    سوم‌شخص مفرد rear چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد rear در زبان انگلیسی rears است.

    ارجاع به لغت rear

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «rear» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/rear

    لغات نزدیک rear

    • - reappraisal
    • - reappraise
    • - rear
    • - rear admiral
    • - rear guard
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    humanistic humanities humongous hunch hydration hypothetically ideally trick turban micromanagement hepatitis orange juice lowboy evolutionist aft رغبت مذمت کردن مذاب ذوب شدن ذوب کردن قلابچه‌ماهی چرم‌ماهی گورخرماهی فیل‌ماهی اعتلا اولویت‌بندی کردن پرآب تهاتر کردن جنوب شرقی جوی
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.