امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Rear

rɪr rɪə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    reared
  • شکل سوم:

    reared
  • سوم‌شخص مفرد:

    rears
  • وجه وصفی حال:

    rearing
  • شکل جمع:

    rears

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive B2
پروردن، تربیت کردن، بلند کردن، افراشتن، نمودارشدن، عقب، پشت، دنبال

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- The rear of the building has six windows.
- پشت ساختمان شش پنجره دارد.
- the rear door
- در عقب
- the rear guard and the vanguards
- پسگامان (پس‌قراولان) و پیشگامان (پیش‌قراولان)
- the rear wheels of the car
- چرخ‌های عقب اتومبیل
- There's a well at the rear of the house.
- در پشت خانه یک چاه وجود دارد.
- They reared a huge temple.
- آن‌ها یک معبد عظیم ساختند.
- They reared his huge statue.
- مجسمه‌ی بزرگ او را برپا کردند.
- David reared the flagpole in front of the building.
- دیوید چوبه‌ی پرچم را در جلو ساختمان افراشت.
- a tower rearing far into the sky
- برجی که سر برآسمان کشیده بود
- As soon as the horse saw the snake, it reared.
- تا اسب مار را دید روی دو پا بلند شد.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد rear

  1. adjective back, end
    Synonyms:
    aft after astern backward behind dorsal following hind hinder hindermost hindmost last mizzen posterior postern rearmost rearward retral reverse stern tail
    Antonyms:
    beginning front
  1. noun back or end part
    Synonyms:
    afterpart back back door back end back seat backside behind bottom butt buttocks end heel hind hind part hindquarters posterior postern rear end rear guard rearward reverse rump seat stern tail tail end tailpiece tush
    Antonyms:
    beginning front
  1. verb raise young
    Synonyms:
    breed bring up care for cultivate educate foster grow nurse nurture propagate train
    Antonyms:
    abandon neglect
  1. verb lift, rise
    Synonyms:
    bring up elevate hoist hold up jump leap loom pick up raise set upright soar spring up support take up tower turn up uphold uplift upraise
    Antonyms:
    drop fall
  1. verb build
    Synonyms:
    construct erect fabricate put up raise set up uprear
    Antonyms:
    destroy

Collocations

Idioms

  • bring up the rear

    در عقب صف حرکت کردن، آخر از همه آمدن

    (به‌ویژه در رژه و غیره) در عقب حرکت کردن، آخر (صف یا قطار اتومبیل‌ها و غیره) بودن

ارجاع به لغت rear

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «rear» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/rear

لغات نزدیک rear

پیشنهاد بهبود معانی